کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوی
/kuy/
معنی
۱. محله؛ برزن.
۲. شاهراه؛ راه فراخ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برزن، محله
۲. گذر، معبر
دیکشنری
alley, court, lane, precincts, street
-
جستوجوی دقیق
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . (اِ) حواصل . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به حواصل شود.
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . (اِ) راه فراخ و گشاد راگویند که شاه راه باشد. (برهان ). راه فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء). راه فراخ و گشاده . معبر. گذر. (فرهنگ فارسی معین ). || به معنی گذر و محله هم آمده است . (برهان ). معروف است و آن سر محله و معبر و در خانه است ، و کوچه مصغر ...
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . (اِخ ) دهی از دهستان دیناران است که در بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع است و 505 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک َ ] (اِ) صورت اوستایی کی . (حاشیه ٔ برهان چ معین : کی ). و رجوع به کی [ک َ / ک ِ] شود.
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک َ وا ] (ع اِ) ج ِ کُوَّة و کَوَّة. (منتهی الارب ). ج ِ کَوَّة. (ناظم الاطباء). رجوع به کوة شود.
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک ُ وَی ی ] (اِخ ) نام ستاره ای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستاره ای . (از اقرب الموارد).
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک ُ وا ] (ع اِ) ج ِ کُوَّة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کوة شود.
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک ُوْ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به کوة، یعنی روزنه ای . (ناظم الاطباء).
-
کوی
واژگان مترادف و متضاد
۱. برزن، محله ۲. گذر، معبر
-
کوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kōīk] kuy ۱. محله؛ برزن.۲. شاهراه؛ راه فراخ.
-
کوی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - محله ، برزن . 2 - مجموعه ای از ساختمان های مسکونی واقع در یک نقطه معین : کوی دانشگاه . 3 - راه فراخ و گشاد، گذر.
-
واژههای مشابه
-
کوي
دیکشنری عربی به فارسی
سوزاندن زخم بوسله داغ اتش يا داغ اهن
-
کوی جهودان
لغتنامه دهخدا
کوی جهودان . [ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) نام قدیم یهودیه ٔ اصفهان بوده است . (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 16، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوی افکند
لغتنامه دهخدا
کوی افکند. [ اَ ک َ ] (ن مف مرکب ) بچه ٔ سرراهی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).