کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوک و کلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوک و کلک
لغتنامه دهخدا
کوک و کلک . [ کو ک ُ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . حیله .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلک شود.- کوک و کلک کردن ؛ با تعب و مهارت اسباب کاری را فراهم ساختن . (امثال و حکم ج 3 ص 1247).
-
واژههای مشابه
-
کُوک
لهجه و گویش گنابادی
kouwk در گویش گنابادی یعنی کَبک ، کوک کردن چیزی
-
tuning 3, intonation 2, tuning system
نظام کوک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] الگوهای کوک گام که تقسیمات آن براساس نسبتهای ریاضی است
-
course 5
همکوک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گروهی از سیمها شامل یک یا دو یا سه عضوِ سیمی که در صورت داشتن بیش از یک عضوِ سیمی باید دارای کوک یکسان باشند
-
tuning 2, tune
کوک کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] تنظیم زیروبمی یکساز
-
cok bugs
کوکمور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← مورمور کوکائینی
-
کوک زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) دوختن پارگی ، بخیه زدن .
-
قلعه کوک
لغتنامه دهخدا
قلعه کوک . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بافت بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 58هزارگزی جنوب بمپور، کنار راه مالرو چانف به لاشار. سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ناهم کوک
لغتنامه دهخدا
ناهم کوک . [ هََ ] (ص مرکب ) که هم کوک نیست . سازی که سیم هایش کوک نباشد. مقابل هم کوک .
-
چپ کوک
لغتنامه دهخدا
چپ کوک . [ چ َ ] (ص مرکب ) مقابل راست کوک . ساعتی که کوک آن از جانب چپ کنند. نوعی ساعت که راست کوک نباشد. ساعت چپ کوک . آن ساعت که از جانب چپ ، کوک شود. || (اصطلاح موسیقی ) ساز چپ کوک . سیم چپ کوک .
-
چپ کوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مقابلِ راست کوک] (موسیقی) čapkuk نوعی کوک کردن ساز متناسب با وسعت صدای خانمها.
-
کوک شده
دیکشنری فارسی به عربی
جرح
-
کوک زیگزاگ
دیکشنری فارسی به عربی
خيط من الخلف
-
کوک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لحن