کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوژ یخبندانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوژ انگبین
لغتنامه دهخدا
کوژ انگبین . [ ژِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نحل .ثول . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوژ رفتن
لغتنامه دهخدا
کوژ رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) خمیده راه رفتن . با پشتی خمیده و چفته راه رفتن : اختجاج ؛ کوژ رفتن شتر باشتاب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
کوژ شدن
لغتنامه دهخدا
کوژ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضلع. (تاج المصادر بیهقی ). اِستقواس . (زوزنی ). انحناء. خمیدن . تقوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوژ گشتن شود.
-
کوژ کردن
لغتنامه دهخدا
کوژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعویج . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خم کردن . || پشت خمیده کردن . خمیده قامت کردن : مرا روزگار این چنین کوژ کرددلی بی امید و سری پر ز درد. فردوسی .رجوع به کوژ شود.
-
کوژ گشتن
لغتنامه دهخدا
کوژ گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )خمیده پشت شدن . خمیده قامت شدن . گوژ شدن : سرو بودیم گاه چند بلندکوژ گشتیم چون درونه شدیم . کسائی .ز رشک چهره ٔ تو ماه تیره گشت و خجل ز شرم قامت تو سرو کوژ گشت و دوتاه . فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 359).رجوع به کوژ و ک...
-
convex set
مجموعۀ کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] هر مجموعهای با این ویژگی که پارهخط واصل بین هر دو نقطهاش در آن مجموعه قرار گیرد متـ . مجموعۀ محدب
-
convex hull
غلاف کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای زیرمجموعۀ در یک فضای بُرداری، اشتراک همۀ مجموعههای کوژ شامل متـ . غلاف محدب
-
convex mirror
آینۀ کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] آینهای که سطح بازتابندۀ آن بخش برجستۀ سطحی خمیده است
-
convex function
تابع کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک بازه، تابعی که خط واصل بین هر دو نقطۀ واقع بر نمودار آن در بالای نمودار تابع قرار گیرد متـ . تابع محدب
-
convex colony
پَرگَنۀ کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای که از سطح ظرف برآمدگی کاملاً نیمدایره دارد
-
convex lens
عدسی کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← عدسی همگرا
-
پشت کوژ
لغتنامه دهخدا
پشت کوژ. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پشت کوز. خمیده . خم گشته . پشت دوتا. خمیده قامت . پشت خم : وگر بیاید زانگونه باز بایدگشت که خان ز دشت کتر پشت کوژ و روی آژنگ . فرخی .|| کنایه از فلک باشد.
-
پشت کوژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštkuž کسی که غوز دارد یا پشتش از پیری خمیده؛ کوژپشت؛ خمیده؛ خمیدهقامت.
-
midconvex set
مجموعۀ میانیکوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] زیرمجموعهای از فضای اقلیدسی که وسط پارهخطی که دو نقطۀ دلخواه آن را به هم وصل کند، متعلق به زیرمجموعه باشد
-
holomorphically convex hull
غلاف تمامریختکوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار متـ . غلاف تمامریختمحدب