کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوژپشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوژپشت
/kužpošt/
معنی
۱. کسی که بهواسطۀ پیری پشتش خمیده شده باشد.
۲. کسی که ستون فقراتش معیوب و خمیده باشد؛ قوزی.
۳. (اسم) [مجاز] آسمان: ◻︎ تو ز این بیگناهی که این کوژپشت / مرا برکشید و بهزودی بکشت (فردوسی: ۲/۱۸۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوژپشت
لغتنامه دهخدا
کوژپشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) خمیده پشت . (آنندراج ). کوزپشت و احدب . (ناظم الاطباء). کوزپشت . (فرهنگ فارسی معین ). حَدِب . احدب . حدباء. احنی . حنواء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بدو گفت کاین پهلو کوژپشت بپرسی سخن پاسخ آرد درشت . فردوسی .این زال کوژپ...
-
کوژپشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوژپشت› [قدیمی] kužpošt ۱. کسی که بهواسطۀ پیری پشتش خمیده شده باشد.۲. کسی که ستون فقراتش معیوب و خمیده باشد؛ قوزی.۳. (اسم) [مجاز] آسمان: ◻︎ تو ز این بیگناهی که این کوژپشت / مرا برکشید و بهزودی بکشت (فردوسی: ۲/۱۸۶).
-
کوژپشت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (ص مر.) = گوژپشت : 1 - کسی که پشتش خمیده شده باشد. 2 - بدشکل ، بدترکیب .
-
واژههای مشابه
-
کوژپشت شدن
لغتنامه دهخدا
کوژپشت شدن . [ پ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حَدَب . احدیداب . تحادب . احدباب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خمیده پشت شدن . و رجوع به کوژپشت و کوژ گشتن شود.
-
زال کوژپشت
لغتنامه دهخدا
زال کوژپشت . [ ل ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کنایه از فلک است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
گوژپشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gužpošt = کوژپشت
-
کوقلو
لهجه و گویش بختیاری
kuqelu غوزى، کوژپشت.
-
چفته پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čaftepošt کوژپشت؛ خمیدهپشت.
-
غوزی
لغتنامه دهخدا
غوزی . (ص نسبی ) آنکه غوز بر پشت دارد. قوزپشت . کوژپشت . قوزی . رجوع به قوزی و کوژپشت شود.
-
چمچاچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چمچاخ› [قدیمی] čemčāč ۱. خمیده؛ منحنی.۲. کوژپشت؛ خمیدهپشت.
-
قوز درآوردن
لغتنامه دهخدا
قوز درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کوژپشت شدن . قوزی شدن .
-
قوزدار
لغتنامه دهخدا
قوزدار. (نف مرکب ) قوزدارنده . کوژپشت . قوزی . رجوع به غوز و غوزدار شود.
-
قوزی
لغتنامه دهخدا
قوزی . (ص نسبی ) منسوب به قوز. آنکه قوز دارد. کوژپشت . رجوع به قوز و غوز شود.