کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوژد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوژد
لغتنامه دهخدا
کوژد. [ ] (اِخ ) شهری است به اسبزار از خراسان و جایی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی . (حدود العالم ).
-
کوژد
لغتنامه دهخدا
کوژد. [ ژَ ] (اِ مرکب ) صمغ درخت پرخاری است که آن درخت را به عربی شائکه خوانند و آن صمغ را عنزروت گویند و آن سرخ و سفید و بسیار تلخ است و در کوههای شبانکاره ٔ شیراز بهم می رسد و در دواهای چشم و زخمها به کار برند. (از برهان ). ثمری است از درخت پرخار ک...
-
جستوجو در متن
-
کوزد
لغتنامه دهخدا
کوزد. [ زَ ] (اِ) به لغت فارسی انزروت است . کوزده . (فهرست مخزن الادویه ).کوژد. کوژده . و رجوع به کوزده ، کوژد و کوژده شود.
-
کوژده
لغتنامه دهخدا
کوژده . [ ژَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی کوژد است که صمغ درخت شائکه باشد و آن را جهودانه نیز گویند و آن صمغ را عنزروت خوانند. (برهان ). انزروت . کوژد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوژد و انزروت شود.
-
کوزده
لغتنامه دهخدا
کوزده . [ زَ دَ / دِ ] (اِ) به لغت فارسی انزروت است . کوزد. (فهرست مخزن الادویه ). کوژد. کوژده . و رجوع به کوزد، کوژد و کوژده شود.
-
اسبزار
لغتنامه دهخدا
اسبزار. [اَ ] (اِخ ) اسفزار. ناحیتی [ بخراسان ] او را چهار شهر است چون ، کواژان ، ارسکن ، کوژد، جراشان ، و این هرچهار اندر مقدار شش فرسنگ است . جائی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی و در این ناحیت کوه بسیار است و استوار. (حدود العالم ). رجوع ب...
-
خوارج
لغتنامه دهخدا
خوارج . [ خ َ رِ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از مسلمانان که بعد از جنگ صِفّین و مسأله ٔ حکمیت بمخالفت خلیفه ٔوقت برخاستند و چون از طرف علی (ع ) ابوموسی اشعری و از طرف معاویه عمروبن عاص بداوری معین شده بودند تا با مطالعه ٔ کتاب خدا و سنت رسول معلوم کنند...