کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوچیدن
/kučidan/
معنی
روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا؛ کوچ کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچیدن
لغتنامه دهخدا
کوچیدن . [دَ ] (مص ) کوچ کردن . رحلت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفتن ایل و طایفه ای از منزلی برای منزل گرفتن در جای دیگر. از جایی به جایی نقل کردن بنه و کسان . رحلت . ارتحال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وفا چو دید که انصاف از جهان کوچیدفغان ز سین...
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [ترکی. فارسی] kučidan روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا؛ کوچ کردن.
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) کوچ کردن .
-
کوچیدن
دیکشنری فارسی به عربی
هاجر
-
جستوجو در متن
-
مهاجرت کردن
فرهنگ واژههای سره
کوچیدن
-
ترحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarhāl کوچ کردن؛ کوچیدن.
-
migrating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجرت، کوچ کردن، کوچیدن
-
migrated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجرت کرد، کوچ کردن، کوچیدن
-
کوچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] kuč ۱. حرکت عدهای از مردم از سرزمینی به سرزمین دیگر.۲. (بن مضارعِ کوچیدن) = کوچیدن۳. (اسم) [قدیمی] طایفه؛ دودمان؛ خانواده.
-
رحیل
واژگان مترادف و متضاد
سفر، عزیمت، کوچ، کوچیدن، مسافرت، هجرت
-
مهاجرت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوچیدن، کوچ کردن ۲. جلای وطن کردن
-
باروبنه بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوچ کردن، کوچیدن ۲. حرکت کردن، سفر کردن
-
ارتحال
واژگان مترادف و متضاد
جابجایی، درگذشت، رحلت، کوچ، کوچیدن، مرگ، وفات
-
بنه بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوچ کردن، کوچیدن ۲. حرکت کردن، سفر کردن