کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچی
لغتنامه دهخدا
کوچی . (اِخ ) دومین از خانان آق اردو از خاندان اردا (679-701 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از خانان آق اردو است که موفق شد نواحی غزنه و بامیان را که گاهی مطیع اولوس جغتای و زمانی به دست ایلخانان ایران بوده به تصرف خود بیاورد. (از طبقات ...
-
کوچی
لغتنامه دهخدا
کوچی . [ ک ُ ] (اِ) کوچ . لرک . نام درختی است در جنگلهای مازندران و گیلان . (از جنگل شناسی کریم ساعی ص 186). رجوع به کوچ و لرک شود.
-
واژههای مشابه
-
solvophoresis
حلاّلکوچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی نفوذ کوچی (diffusionphoresis) که در آن ذرۀ حلشده در یک حلاّل مخلوط با شیو غلظت به سمتی کوچ میکند که غلظت حلاّل در آن بیشتر است
-
coelectrophoresis
الکتروهمکوچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] الکتروکوچ همزمان دو ماده
-
affinity coelectrophoresis
الکتروهمکوچی تمایلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] نوعی الکتروکوچ که در آن زمینۀ مطالعۀ همزمان برهمکنش پروتئینها با دیگر ترکیبات فراهم میشود
-
جستوجو در متن
-
population growth
رشد جمعیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] تغییر در اندازۀ جمعیت در طول زمان براثر زادوولد و مرگومیر و درونکوچی (immigration) و برونکوچی (emigration)
-
depth migration
کوچ عمقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] کوچی که در آن تغییرات جانبی و قائم سرعت طوری در نظر گرفته میشود که تصویر صحیحی متناسب با زیرسطح و معمولاً در عمق به دست آید
-
چادرنشین
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیمهنشین ۲. ایلات ۳. بیاباننشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر ۴. بادیهنشین، بدوی ≠ شهرنشین، متمدن ۵. کوچنشین، کوچگر، کوچی
-
نظرآباد
لغتنامه دهخدا
نظرآباد. [ ن َ ظَ ] (اِخ ) ده کوچی است از دهستان شیبکوه بخش مرکزی شهرستان فسا. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.
-
کوچکلوک
لغتنامه دهخدا
کوچکلوک . [ ] (اِخ ) کوچی خان . فرزند ارشد شیبک خان . از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است . وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کهل
لغتنامه دهخدا
کهل . [ ک ُ / ک ُ هَُ ] (اِ) درختی جنگلی در لاهیجان ، و نام دیگر آن لارک و لرک است . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوچی یا کوچ ، در لاهیجان و دیلمان و شهسوار، کُهُل در رامسر، «سیاکهل »، در مازندران و گرگان ، لرک و لارک و در مینودشت ، قرقره . (جنگل ش...
-
آق اردو
لغتنامه دهخدا
آق اردو. [ اُ ](اِخ ) نام طایفه ای که از 1226 تا 1428 م . بر دشت قبچاق شرقی یعنی جانب مغرب سیراردو تسلط داشته اند، مقابل گوگ [ کبود ]اردو که نام قسمت دست چپ قبائل مطیع باتو بود. قبایل آق اردو همیشه بر طوائف گوگ اردو چیره بودند و گاهی نیز بر سایر شعب ...
-
کوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ . (اِخ ) نام طایفه ای ازصحرانشینان . (برهان ). طایفه ای هستند دزد و راهزن و خونریز و آنها را کوچ و بلوچ خوانند و این طایفه در نزدیکی کرمان و بم و نرماشیر و سیستان تا ولایت سند سکنی ̍ دارند. (آنندراج ). کوفج . کفج . کوفچ ، کوفچ در پارسی به معنی کو...