کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچک شکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
minor interval
فاصلۀ کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] فاصلۀ بزرگی که یک نیمپردۀ کروماتیک (chromatic) کاهش یافته باشد
-
small aircraft
هواگَرد کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواگَردی با وزن بیشینۀ برخاست کمتر از 5670 کیلوگرم در امریکا یا بین 17 تا 40 تن در انگلستان
-
micropenis
کوچکآلتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] وضعیتی که در آن آلت مرد در حالت کشیده 5/2 برابر انحراف معیار از متوسط طول آن در مردان دیگر کوچکتر باشد
-
گلف کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← گویچال کوچک
-
نظرآباد کوچک
لغتنامه دهخدا
نظرآبادکوچک . [ ن َ ظَ دِ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران . در 58هزارگزی شمال غربی کرج ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 108 نفر سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و چغندرقند، صیفی و لبنیات است . شغ...
-
نوروز کوچک
لغتنامه دهخدا
نوروز کوچک . [ ن َ / نُو زِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در موسیقی ، نوروز خردک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نوروز خردک شود.
-
آقطی کوچک
فرهنگ واژههای سره
پلهام
-
سبو کوچک
لغتنامه دهخدا
سبو کوچک . [ س َ چ َ ] (اِخ ) دهیست جزء دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع در 300 گزی خاور گلندوَک . هوای آن سرد و دارای 361 تن سکنه است .آب آنجا از رودخانه ٔ افجه تأمین میشود. محصول آن غلات ، بنشن ، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس ...
-
غزاویه ٔ کوچک
لغتنامه دهخدا
غزاویه ٔ کوچک .[ غ َ وی ی ِ ی ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 18هزارگزی جنوب اهواز و 6هزارگزی باختر شوسه ٔ اهواز به آبادان واقع است . دشت و گرمسیر است . 125تن سکنه دارد که شیعه اند و به عربی و فارسی سخن میگویند. آب...
-
والان کوچک
لغتنامه دهخدا
والان کوچک . [ ن ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شبت . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
کوچک ابدال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kuča(e)k[']abdāl مریدی که از مریدان دیگر خردسالتر یا تازهکارتر باشد.
-
کوچک تر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuča(e)ktar ۱. خردتر.۲. اندکتر.
-
کوچک ترین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuča(e)ktarin ۱. خردترین.۲. اندکترین.
-
middle bus
اتوبوس کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] وسیلۀ نقلیۀ عمومی بزرگتر از مینیبوس و کوچکتر از اتوبوس با گنجایش 25 مسافر
-
premolar, bicuspid tooth, bicuspid, dentes premolar, premolar teeth
آسیای کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] چهارمین و پنجمین دندان از خط میانی در هر چارَک دندانگان دائمی که بعد از نیش و قبل از دندانهای آسیا قرار دارند متـ . پیشآسیا