کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچک شماری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوچک آتابای
لغتنامه دهخدا
کوچک آتابای . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع است و 650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کوچک ابدال
لغتنامه دهخدا
کوچک ابدال . [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح قلندران ، مرید را گویند که از دیگر مریدان صغیر و خردسال باشد.(غیاث ). به اصطلاح ، مرید و پیرو قلندران پیشدست . خردسال فقرا خواه از پیر در سال خرد باشد و خواه سالخورده . (بهار عجم ). به اصطلاح قلندران...
-
کوچک بالا
لغتنامه دهخدا
کوچک بالا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کوتاه بالا و پست قامت . (از آنندراج ). خردقامت و صغیرالجثه . (ناظم الاطباء).
-
کوچک بل
لغتنامه دهخدا
کوچک بل . [ چ ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی از بخش گوران که در شهرستان شاه آباد واقع است و 280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کوچک بیک
لغتنامه دهخدا
کوچک بیک . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِخ ) صاحب مجالس النفایس وی را امیری بزرگ و صاحب شعر دلپذیر دانسته و این مطلع را از وی آورده است :هر برگ گل که باد ز شاخ درخت ریخت خون از دو چشم بلبل شوریده بخت ریخت .(مجالس النفایس ).
-
کوچک پا
لغتنامه دهخدا
کوچک پا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کفش ... اصطلاح کفشدوزان ، مقابل کفش بزرگ پا. کفشی که از اندازه ٔ طبیعی و معمولی کوچکتر باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوچک جثه
لغتنامه دهخدا
کوچک جثه . [ چ َ / چ ِ ج ُث ْ ث َ / ث ِ ] (ص مرکب ) آنکه اندام وی خرد و کوچک باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوچک دل
لغتنامه دهخدا
کوچک دل . [ چ َ / چ ِ دِ ] (ص مرکب ) خوش خلق و دردمند که به همه کس اختلاط گرم کند. (آنندراج ). ملایم و سلیم . (ناظم الاطباء) : دلا بزرگی کوچک دلان به جای خود است اگر بزرگ بود آسمان برای خود است . کاظم کاشی (از آنندراج ).|| غمناک و مهموم . (ناظم الاطب...
-
کوچک دلی
لغتنامه دهخدا
کوچک دلی . [ چ َ / چ ِ دِ ] (حامص مرکب ) نازک دلی . (غیاث ). کوچک دل بودن . حالت کوچک بودن دل : سهل باشد عشق اگر بر خاک بردارد مرامهر از کوچک دلی بسیار شبنم را نواخت . صائب (از آنندراج ).ز خلق خوش به سر جا می دهندت غنچه سان هر دم زوالی نیست با کوچک د...
-
کوچک ده
لغتنامه دهخدا
کوچک ده . [ چ ِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبنه که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 361 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کوچک سرا
لغتنامه دهخدا
کوچک سرا. [ چ َ / چ ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان قائم شهر و در 1500گزی شمال غربی این شهر قرار دارد. در دشت واقع و هوای آن معتدل و مرطوب است . محصول آن برنج ، غله ،نیشکر، پنبه ، کنجد و ابریشم است . این ده دارای 269...
-
کوچک شکم
لغتنامه دهخدا
کوچک شکم . [ چ َ / چ ِ ش ِک َ ] (ص مرکب ) که شکم کوچک داشته باشد : سراسر شکم شد ملخ لاجرم به پائین کشد مور کوچک شکم .سعدی .
-
کوچک وضعی
لغتنامه دهخدا
کوچک وضعی . [ چ َ / چ ِ وَ ] (حامص مرکب ) خرد و حقیر بودن . خرد و باریک اندام بودن : ز کوچک وضعی خود نال خوش صوت کشد دایم بزرگیها از این ساز.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
کانی کوچک
لغتنامه دهخدا
کانی کوچک . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری سنندج و 8هزارگزی خاور شوسه ٔ سنندج به کرمانشاهان . ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 280 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات ، انواع م...
-
کورش کوچک
لغتنامه دهخدا
کورش کوچک . [ رُ ش ِ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) کورش صغیر. پسرداریوش دوم و پروشات و برادر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی است . کورش کوچک فرمانروایی لیدیه را داشت اما بر برادر خویش بشورید و قصد جان او را کرد و اردشیر فرمان به قتل او داد، لیکن به شفاعت مادرشان پروش...