کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچک ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچک ده
لغتنامه دهخدا
کوچک ده . [ چ ِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبنه که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 361 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
واژههای مشابه
-
minor-minor seventh chord
آکورد هفتم کوچک ـ کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← آکورد هفتم کوچک
-
کالری کوچک
لغتنامه دهخدا
کالری کوچک . [ ل ُ ی ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا میکروترمی .مقدار حرارت لازم برای رسانیدن درجه ٔ یک گرم آب است از 14/5 درجه ٔ سانتیگراد به 15/5 درجه ٔ سانتیگراد.
-
کوچک جنگلی
لغتنامه دهخدا
کوچک جنگلی . [ چ َ / چ ِ ک ِ ج َ گ َ ] (اِخ ) از مجاهدان مشروطیت و رهبر قیام جنگل . نامش یونس و معروف به میرزا کوچک خان فرزند میرزا بزرگ از مردم رشت و ساکن استادسرا بود. در سال 1298 هَ . ق . دیده به جهان گشود و در اوان کودکی و جوانی در صالح آباد رشت ...
-
کوچک داشتن
لغتنامه دهخدا
کوچک داشتن . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) حقیر شمردن . خرد و خوار انگاشتن . کوچک شمردن : جهانبانی و تخت کیخسروی مقامی بزرگ است کوچک مدار. سعدی .رجوع به کوچک شمردن شود.
-
کوچک شدن
لغتنامه دهخدا
کوچک شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خرد شدن . || کم وسعت و کم حجم شدن . || کم وسعت و کم حجم شدن . || اندک گشتن . || موردتوهین قرار گرفتن . خفیف شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کوچک شمردن
لغتنامه دهخدا
کوچک شمردن . [ چ َ / چ ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) حقیر شمردن . خوار و خرد انگاشتن . کوچک داشتن . رجوع به کوچک داشتن شود.- به کوچک شمردن ؛ خرد و حقیر انگاشتن . خوار و بیچاره شمردن : عدو را به کوچک نباید شمردکه کوه کلان دیدم از سنگ خرد.سعدی...
-
کوچک شیرازی
لغتنامه دهخدا
کوچک شیرازی . [ چ َ / چ ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به وصال شیرازی شود.
-
کوچک علایی
لغتنامه دهخدا
کوچک علایی . [ چ َ / چ ِ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کوچک کردن
لغتنامه دهخدا
کوچک کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دی دَ ] (مص مرکب ) خرد کردن .تصغیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوچک و کوچک شدن شود. || مورد توهین و تحقیر قرار دادن . خفیف و حقیر کردن . رجوع به کوچک شدن شود.
-
کوچک گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوچک گردیدن . [ چ َ/ چ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به کوچک شدن شود.
-
کوچک گشتن
لغتنامه دهخدا
کوچک گشتن . [چ َ / چ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به کوچک شدن شود.
-
کوچک آتابای
لغتنامه دهخدا
کوچک آتابای . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع است و 650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کوچک ابدال
لغتنامه دهخدا
کوچک ابدال . [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح قلندران ، مرید را گویند که از دیگر مریدان صغیر و خردسال باشد.(غیاث ). به اصطلاح ، مرید و پیرو قلندران پیشدست . خردسال فقرا خواه از پیر در سال خرد باشد و خواه سالخورده . (بهار عجم ). به اصطلاح قلندران...