کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوه تا کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوه تا کوه
لغتنامه دهخدا
کوه تا کوه . (ق مرکب ) ازسر تا پا و سراسر و تماماً و همگی و کاملاً. (ناظم الاطباء). کوه کوه . (از فرهنگ فارسی معین ) : زمین کوه تاکوه جوشن وران برفتند با گرزهای گران . فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 1 ص 260).و رجوع به کوه کوه شود.
-
واژههای مشابه
-
کوة
لغتنامه دهخدا
کوة. [ ک ُوْ وَ ] (ع اِ) به لغت حبشه ، مشکاة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کوة
دیکشنری عربی به فارسی
شاه نشين , الا چيق , تو رفتگي در ديوار , طاقچه , توي ديوار گذاشتن , پنجره کشتي يا هواپيما , دريچه , مزغل , سوراخ برج
-
orogenic
کوهزادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مربوط به کوهزایی
-
mountain sickness
کوهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] حالتی ناشی از کمبود اکسیژن در ارتفاعات کوهستان
-
intermont
میانکوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، ژئوفیزیک] فضای باز میان دو رشتهکوه
-
table mountain
تختکوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کوهی با قلۀ مسطح
-
نفتبَر کوهپیکر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← نفتکش کوهپیکر
-
ultra large crude carrier, ULCC
نفتکش کوهپیکر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نفتبَر بسیار بزرگی که ظرفیت آن بیش از 320 هزار تن است متـ . نفتبَر کوهپیکر
-
orogenic belt
کمربند کوهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] منطقهای خطی یا کمانی از پوستۀ زمین که دچار دگرشکلی و چینخوردگی شدید در دورهای از زمان شده است
-
volcanic butte
تختکوه آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سیمایی زمینریختشناختی با دیوارههای پرشیب و مسطح در بخش بالایی که ارتفاع آنها بیش از پهنای آنهاست
-
جستوجو در متن
-
دامنه
لغتنامه دهخدا
دامنه . [ م َ ن َ / ن ِ] (اِ) فراخای زیر کوه . دامن کوه . لحف . (منتهی الارب ). بن کوه . پهنای کوه . زیر کوه یا بلندی : مناره ٔ بلند در دامنه ٔ الوند پست نماید. (گلستان ).چشم چو بگشود در آن دامنه دید که جا تر بود و بچه نه . ایرج میرزا.- دامنه ٔ کوه ...
-
استوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نستوه] [قدیمی] 'o(e)stuh = ستوه〈 استوه شدن (گشتن): (مصدر لازم) [قدیمی] درمانده شدن: ◻︎ ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی: لغتنامه: استوه).