کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوه ابو قُبیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوه بیستون
لغتنامه دهخدا
کوه بیستون . [ هَِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است مطربان را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گاه کوه بیستون و گنج بادآور زنندگاه دست سلمکی و پرده ٔعشرا برند.ضمیری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوه جلیل
لغتنامه دهخدا
کوه جلیل . [ هَِ ج َ ] (اِخ ) نام کوهی که نوح (ع ) در آنجا خانه داشت و آب طوفان مرتبه ٔ اول از آن خانه جوشید. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به جلیل و جبل الجلیل شود.
-
کوه رحمت
لغتنامه دهخدا
کوه رحمت . [ هَِ رَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک به مکه ٔ معظمه . (برهان ). نام کوهی است نزدیک مکه ٔ معظمه که به تازی جبل الرحمة خوانند. (آنندراج ). و رجوع به جبل الرحمة شود.
-
کوه قاف
لغتنامه دهخدا
کوه قاف . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به قاف شود.
-
کوه کندن
لغتنامه دهخدا
کوه کندن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن و تراشیدن کوه ، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را : مرا زین کوه کندن حاصل این بودنشد کارم میسر مشکل این بود. نظامی .به گرد عالم از فرهاد رنجورحدیث کوه کندن گشت مشهور.نظامی .
-
کوه محروق
لغتنامه دهخدا
کوه محروق . [ هَِ م َ ] (اِخ ) یعنی کوه سوخته و آن کوهی است سیاه در حدود ارمن . (برهان ) (آنندراج ).
-
کوه نالان
لغتنامه دهخدا
کوه نالان . [ هَِ ] (اِخ ) نام کوهی است در میان راه کازرون و شیراز. (آنندراج ).
-
کوه نفشت
لغتنامه دهخدا
کوه نفشت . [ ] (اِخ ) نام کوهی بوده است در فارس : و به اصطخرپارس کوهی است کوه نفشت گویند که همه صورتها و کنده گریها از سنگ خارا کرده اند و آثار عجیب اندر آن نموده و این کتاب زند و پازندآنجا نهاده بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49). و به عاقبت او را به...
-
کوه نوح
لغتنامه دهخدا
کوه نوح . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به آرارات شود.
-
کوه نور
لغتنامه دهخدا
کوه نور. [ هَِ ] (اِخ ) نام الماسی است متعلق به انگلیس ، وزنش 103 قیراط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین (حدود 50 گرم ) و زیباترین الماسهای دنیا. این الماس در 57 ق .م . متعلق به یکی از راجه های هندی به نام «اویین » در سرزمین راجپوتانا...
-
کوه آب
لغتنامه دهخدا
کوه آب . (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است . 120 تن سکنه دارد که از طایفه ٔپیرالوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کوه آباد
لغتنامه دهخدا
کوه آباد. (اِخ ) دهی از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 341 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوه بابا
لغتنامه دهخدا
کوه بابا. [ هَِ ] (اِخ ) نام کوهی به شمال افغانستان نزدیک هندوکش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی بزرگ از شاخه های هیمالیا در آسیای میانه است که در داخل افغانستان واقع است و از 65 درجه و 40 دقیقه تا 64 درجه ٔ طول شرقی امتداد دارد. (از قاموس الاعلا...
-
کوه باش
لغتنامه دهخدا
کوه باش . (نف مرکب )که جای در کوه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قوعلة؛ عقاب کوه باش . (منتهی الارب ، یادداشت ایضاً).
-
کوه بالا
لغتنامه دهخدا
کوه بالا. (اِ مرکب ) به ارتفاع کوه . به بلندی کوه : ببخشید چندانش از گونه گون شده توده یک کوه بالافزون .اسدی .