کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوهگرفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹ماهگرفت› (نجوم) [قدیمی] māhgereftegi = خسوف
-
flooding 1
آبگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ورود آب دریا به مقدار بسیار به داخل کشتی
-
altitude sickness
ارتفاعگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] حالتی ناشی از کمبود اکسیژن در ارتفاعات بالاتر از 3600 متر
-
fouling
جِرمگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] [شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نشست و تجمع ذرات بر سطوح تبادلگر گرما [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] چسبیدن جانداران دریایی به بدنۀ شناور
-
microfouling
ریزجِرمگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نوعی زیجِرمگرفتگی که در آن زیلایه بر روی سطح تشکیل میشود
-
ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (اِ.) 1 - خسوف . 2 - لکة سرخی در پوست بدن به ویژه صورت ، بر اثر رشد بیش از حد مویرگ های پوست .
-
آفتاب گرفتگی
لغتنامه دهخدا
آفتاب گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) کسوف شمس . احتجاب شمس . پوشیدگی آفتاب .
-
دل گرفتگی
لغتنامه دهخدا
دل گرفتگی . [ دِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل گرفته . دل گرفته بودن . غصه . غم . هم . رجوع به دل گرفته و دل گرفتن شود.
-
ذغال گرفتگی
لغتنامه دهخدا
ذغال گرفتگی . [ ذُ گ ِ رِ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) مسمومیت از دَم [ گاز ] ذغال .
-
زبان گرفتگی
لغتنامه دهخدا
زبان گرفتگی . [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حاص مرکب ) زبان گرفته بودن . گیر داشتن زبان . لثغت . لکنت . کندی زبان .
-
مه گرفتگی
لغتنامه دهخدا
مه گرفتگی . [ م َه ْ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی مه گرفته . ماه گرفتگی . سرخ رنگ شدگی قسمتی از پوست بدن . رجوع به ماه گرفتگی شود.
-
ماه گرفتگی
لغتنامه دهخدا
ماه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خسوف . خسف . انخساف . احتجاب قمر. پوشیدگی ماه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) لکه های نسبةً بزرگ سیاه یا سرخ تیره رنگ بر ظاهر بشره مادرزاد. خالهای بزرگ سیاه به مقدار کفی ، خردتر و بزرگتر که ...
-
بنده گرفتگی
لغتنامه دهخدا
بنده گرفتگی . [ ب َ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) غلامی و بردگی . (ناظم الاطباء).
-
بوی گرفتگی
لغتنامه دهخدا
بوی گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) تعفن . بدبویی . گند. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-
چربش گرفتگی
لغتنامه دهخدا
چربش گرفتگی . [ چ َ ب ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) دسومت و چرب شدگی . || پیه گرفتگی . (ناظم الاطباء).