کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوهی طبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلعه کوهی
لغتنامه دهخدا
قلعه کوهی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 56هزارگزی شمال خاوری کدکن و 3هزارگزی خاور شوسه ٔ مشهد به زاهدان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 212 تن است . آب آن از قنات و محصول آن ...
-
کاسنی کوهی
لغتنامه دهخدا
کاسنی کوهی . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندبا جبلی . (کارآموزی داروسازی ص 198).
-
فلفل کوهی
لغتنامه دهخدا
فلفل کوهی . [ ف ِ ف ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پنج انگشت . (فرهنگ فارسی معین ).رجوع به فلفل بری و فلفل صغیر و فلفل صقالبه شود.
-
میش کوهی
لغتنامه دهخدا
میش کوهی . [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غُرم . (لغت فرس اسدی ) (یادداشت مؤلف ) : گوشت بز کوهی و میش کوهی بدو [ به گوشت گاو کوهی ] نزدیک باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
لاله ٔ کوهی
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ کوهی . [ ل َ / ل ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )شقایق النعمان . (مهذب الاسماء) (دستوراللغة). شقایق . (بحر الجواهر). آنومیا.
-
بابا کوهی
لغتنامه دهخدا
بابا کوهی . (اِخ ) شیخ باباکوهی ، بشیراز گویند برادر پیرحسین شروانات بود، مرید شیخ ابوعبداﷲ خفیف . (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 785)..... و در آنجا (فارس ) مزارات متبرکه مثل ... بابا کوهی و شیخ روزبهان و شیخ سعدی و کرخی و شیخ حسن گیاه و حاجی رکن الدی...
-
بابای کوهی
لغتنامه دهخدا
بابای کوهی . [ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به باباکوهی شود : ندانی که بابای کوهی چه گفت بمردی که ناموس را شب نخفت .سعدی (بوستان ).
-
بادام کوهی
لغتنامه دهخدا
بادام کوهی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از بادام است که در کوهسار پیدا می شود بغایت گرم وترش است . (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 197). همان بخورک است . (شرفنامه ٔ منیری ). ارژن . رجوع به ارژن شود.
-
پنبه ٔ کوهی
لغتنامه دهخدا
پنبه ٔ کوهی . [ پَم ْ ب َ / ب ِی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجرالفتیله . آذَرْشُسْت . آذرشین و آذرشب هر دو غلط است و آذرشست صحیح آن است و ما در آذرشین و آذرشب بغلط رفته ایم . رجوع به الجماهر بیرونی شود. معدن آن در خراسان و کرمان و بلوک کوه بنان است ...
-
پیاز کوهی
لغتنامه دهخدا
پیاز کوهی . [ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عنصل . بصیلاء. اسقیل . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
بن کوهی
لغتنامه دهخدا
بن کوهی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است بسیار چرب و ازآن آش پزند. (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ).
-
بز کوهی
لغتنامه دهخدا
بز کوهی . [ ب ُ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رَنگ . (فرهنگ اسدی ). صدیع. قفاص . (منتهی الارب ). معز وحشیة. تیس جبلی . پازن . اُیَّل . وعل . ثیتل . ارقب . (یادداشت بخط دهخدا). بز وحشی . شکار. پازن . نوع وحشی بز که در کوهستانهای ایران و ترکیه و افغانست...
-
بیخ کوهی
لغتنامه دهخدا
بیخ کوهی . [خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ تفتی است که شوکران باشد و آنرا بیونانی تودریون گویند و بهترین آن را از تفت یزد آورند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
تره ٔ کوهی
لغتنامه دهخدا
تره ٔ کوهی . [ت َرَ / رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طیطان . طیطانه . گندنای بری . گندنای جبلی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طیطان و طیطانه و تره ٔ صحرایی شود.
-
تریاق کوهی
لغتنامه دهخدا
تریاق کوهی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخلصه . نوش گیاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به نوش گیاه و تریاق الجبل شود.