کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوهیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوهیان
لغتنامه دهخدا
کوهیان . (اِ) نوعی از گندنا. (دزی ج 2 ص 503).
-
جستوجو در متن
-
کوهیانه
لغتنامه دهخدا
کوهیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) درخور کوهیان . مناسب مردمی که درکوهستان زندگی کنند : جفتی کفش کوهیانه ٔ پرقطری برزده و در پای کرده . (اسرار التوحید ص 80).
-
بلخی
لغتنامه دهخدا
بلخی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلخ . هر چیز که مربوط به بلخ باشد یادر بلخ ساخته شود. (فرهنگ فارسی معین ) : سخنت بلخی و معنیش گیر خوارزمی ز بلخی آخر تفسیر این سخن دانی . خاقانی .به سیرکوبه ٔ رازی به دست حیدر رندبه گوپیازه ٔ بلخی به خوان جعفر باب . ...
-
پسر کاکو
لغتنامه دهخدا
پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) محمدبن ابوالعباس دشمنزیار کاکویه مکنی به ابی جعفر و ملقب به علاءالدوله از دیالمه ٔ کاکویه صاحب اصفهان و مضافات . وی پسرخال والده ٔ مجدالدولةبن فخرالدوله بود و کاکویه بفارسی خال است . وی در زمان سلطان محمود غزنوی از جان...