کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کون دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کون لیس
لغتنامه دهخدا
کون لیس . (نف مرکب ) کون لیسنده . متملق سخت پست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود.
-
کون لیسی
لغتنامه دهخدا
کون لیسی . (حامص مرکب ) تملق و تبصبصی سخت به رذالت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود.
-
کون مرز
لغتنامه دهخدا
کون مرز. [ م َ ](نف مرکب ) کون مرزنده . کون کن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کون مرزی
لغتنامه دهخدا
کون مرزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کون کنی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
کون ده
فرهنگ فارسی معین
(دِ یا دَ) (ص فا.) مفعول ، امرد.
-
لونه کون
لغتنامه دهخدا
لونه کون . [ ل ُوْ ن ِ ک ُوْن ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 21هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی تخت زنگی . کوهستانی و سردسیر. دارای 167 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت ...
-
سوراخ کون
دیکشنری فارسی به عربی
شرج
-
کون کوْ
لهجه و گویش گنابادی
kounkw در گویش گنابادی یعنی همجنس باز ، بچه باز ، شاهد باز
-
لُپ کون
لهجه و گویش تهرانی
نیمی از سرین
-
کون و پیزی
لغتنامه دهخدا
کون و پیزی . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آمادگی داشتن برای کار. لیاقت کاری را داشتن : فلان کس کون و پیزی کار کردن ندارد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
کون آب زنک
لغتنامه دهخدا
کون آب زنک . [ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) چچلاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به چچلاس شود.
-
کون خیزه کردن
لغتنامه دهخدا
کون خیزه کردن . [ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) رفتن به جانبی با کشیدن نشیمن چنانکه کودکان آنگاه که راه رفتن نتوانند و پیران سخت فرتوت و برخی پای شکستگان . رفتن به سرین . بَدَغ . حَبو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
عالم کون و فساد
لغتنامه دهخدا
عالم کون و فساد. [ ل َ م ِ ک َ ن ُف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیای فانی وعالم سفلی است . (برهان ) (آنندراج ). و از آن جهت عالم کون و فساد گویند که در معرض خلع و لبس صور است .
-
کون و مکان
فرهنگ فارسی معین
(نُ مَ) [ ع . ] (اِ.) گیتی و آنچه در آن است .
-
گاو کون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قضای حاجت کردن ، ریدن .