کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کومه سرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کومه سرا
لغتنامه دهخدا
کومه سرا. [ م َ س َ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ٔ شفت در گیلان است و200 خانه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 274).
-
واژههای مشابه
-
کومة
لغتنامه دهخدا
کومة. [ م َ ] (ع اِ)کومه . توده ٔ خاک بلند برداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توده ای از خاک و جز آن و آن را صبره گویند. ج ، کُوُم ، اکوام . (از اقرب الموارد). توده . کپه : یک کپه خاک ؛ یک کومه ٔ خاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کومة
دیکشنری عربی به فارسی
عجول و بي پروا , متهور , گستاخ , بي حيا , بي شرم , توده , کپه , کومه , پشته , انبوه , گروه , جمعيت , توده کردن , پرکردن , پشته کردن
-
cabanna 2, plage 2 (fr.)
کومه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] اتاقکی چوبی یا حصیری در ساحل شنی دریا
-
cumulus
کومهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابرهای جداازهم و معمولاً چگال، با خطوط مرزی واضح، که نمای آنها به شکل خاکریز یا گنبد یا برجهای در حال افزایش و گسترش است و برآمدگی بخش فوقانی آنها اغلب به گلکلم شباهت دارد؛ بخشهای رو به آفتاب این ابرها غالباًً سفید درخشان و پایۀ آنها ب...
-
لت کومه
لغتنامه دهخدا
لت کومه . [ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 41 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رودخانه ٔ نکا، کوهستانی و معتدل و مرطوب ، دارای 160 تن سکنه ، شیعه مازندرانی و فارسی زبان ، آب از چشمه و رودخانه ٔ نکا. محصول...
-
لته کومه
لغتنامه دهخدا
لته کومه . [ ل َ ت َ م َ ] (اِخ ) نام دهی به هزارجریب مازندران .(مازندران و استرآباد رابینو ص 125 بخش انگلیسی ).
-
کومه (کلبه)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: -------- طاری: --------- طامه ای: --------- طرقی: --------- کشه ای: --------- نطنزی: ---------
-
آتش کومه
واژهنامه آزاد
آتش کومَه:(تالشی) «آتش کومَه یا اٌتش کومَه»:آشپزخانه بیرون از خانه، کومه ای که در کنار خانه در آن آتش پخت و پز و تنور برپا کنند. بر اساس اینکه آتش با افروختن هیزم برای روشن کردن اجاق، دودزا بوده و موجب دودگرفتگی خانه میشد، و نیز آتش تنور بسیار تند با...
-
کومهای بادبسامان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← ابر کومهای بادبسامان
-
cumulonimbus
کومهایبارا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابر سنگین و چگال، با گسترش قائم چشمگیر و به شکل کوه یا برجهای عظیم؛ دستکم بخشی از قسمت فوقانی آن معمولاً هموار یا رشتهرشته یا مخطط و همواره تخت است؛ این بخش اغلب به شکل سندان یا پرۀ بسیار بزرگ گسترش مییابد؛ زیر پایۀ این ابر که معمولاً...
-
cumulonimbogenitus
کومهایبارازاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری که از ابر کومهایبارا زاده شده باشد
-
cumuliform
کومهایدیس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری که ویژگی اصلی آن گسترش قائم بهصورت تپه و گنبد و برج باشد
-
cumulogenitus
کومهایزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری که از ابر کومهای زاده شده باشد