کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کول پزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کول کیش
لغتنامه دهخدا
کول کیش . (اِ مرکب ) کوله خاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوله خس . رجوع به کوله خس و کوله خاس شود.
-
کول وی
لغتنامه دهخدا
کول وی . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرکانه که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
هفت کول
لغتنامه دهخدا
هفت کول . [ هََ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است که در جنگلهای شمالی ایران تا ارتفاع 2600 گزی دیده میشود. (یادداشت مؤلف ). فحرا. زین دار. گرمه شو. پلدخور. (یادداشت مؤلف ).
-
حج کول
فرهنگ فارسی معین
(حَ. کُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کسی که خود توانایی مالی برای رفتن به حج را ندارد و از طریق گدایی کردن از دیگران ، امکان رفتن به حج را فراهم کند.
-
کول کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .)(عا.) حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت .
-
ده کول
لغتنامه دهخدا
ده کول . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 5هزارگزی شمال باختری بنجار. سکنه ٔ آن 1024 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ژانی کول
لغتنامه دهخدا
ژانی کول . (اِخ ) نام یکی از تپه های هفتگانه ٔ رم بساحل رود تیبر.
-
دباغ کول
لغتنامه دهخدا
دباغ کول . [ دَب ْ با ] (اِخ ) نام موضعی به استرآباد رستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 127 بخش انگلیس ).
-
ماهی کول
دیکشنری فارسی به عربی
شبوط
-
کولِ مال
لهجه و گویش بختیاری
kul-e mâl قرص نان ضخیمى که از ضایعاتِ نان به هنگام پختن تهیه مىشود.
-
کول تیغینک
واژهنامه آزاد
جوجه تیغی
-
کت و کول
لغتنامه دهخدا
کت و کول . [ ک َ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کفت و کول . دوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کول و رجوع به کت شود.- به کت و کول هم جستن یا به کت و کول هم پریدن ؛ از سر و کول هم بالا رفتن .- به کت و کول هم زدن ؛ به شوخی و مزاح بسر و روی یکدیگر زدن .
-
کال و کول
لغتنامه دهخدا
کال و کول . [ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به کال و «کال و کدو» شود.
-
کت و کول
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) (عا.) بازوها و شانه ها. ؛ از ~ افتادن احساس خستگی شدید و طاقت فرسا کردن .
-
سر و کول
لغتنامه دهخدا
سر و کول . [ س َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شانه و دوش .- به سر و کول هم بالا رفتن ؛ بر دوش یکدیگر بالا رفتن از انبوهی و ازدحام .- به سر و کول هم پریدن ؛ ستیزه کردن . جنگ کردن .