کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
Ruscus
کولهخاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از کولهخاسیان نیمهدرختچهای چندساله و همیشهسبز با شش گونه که بومی غرب و جنوب اروپا هستند؛ ساقۀ آنها منشعب و پرشاخه و برگهایشان ریز و فلسمانند و غیرفتوسنتزی (non-photosynthetic) است و گلهایشان کوچک و سفید و در م...
-
Ruscaceae
کولهخاسیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از مارچوبهسانان بالارونده یا درختچهای با حدود سه سرده و حدود نُه گونه با گسترش جهانی که در مناطق معتدل تنوع بسیار دارند؛ برگهای آنها معمولاً در حد فلس کاهش یافته و دارای آرایش فراهم یا متقابل یا متناوب است و گلآذی...
-
backpacker
کولهگَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گردشگری که با کولهپشتی به سفر یا پیادهروی میپردازد
-
backpacking
کولهگَردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] سفر یا پیادهروی طولانی که در آن گردشگر برای حمل پوشاک و وسایل خود از کولهپشتی استفاده میکند
-
کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kulepošti کیف نسبتاً بزرگی برای راحت حمل کردن لوازم مختلف که بر پشت و روی شانهها قرار میگیرد.
-
کوله خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کولخس› (زیستشناسی) kulexas گیاهی چندساله با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای کوچک سبزرنگ که ساقۀ زیرزمینی و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد؛ جز؛ جیز؛ چوشت؛ کول؛ کولار؛ کولکیش.
-
کوله پشتی
فرهنگ فارسی معین
(لِ. پُ) (اِمر.) کیف یا کیسه ای که برای حمل بار بر پشت بندند.
-
کوله پشتی
دیکشنری فارسی به عربی
حقيبة , علبة
-
کوله بار
دیکشنری فارسی به عربی
حقيبة , حمل
-
کولَه آویدن
لهجه و گویش بختیاری
kula âvidan سوختن و چروک شدن بر اثر آتش.
-
کولَه رفتن
لهجه و گویش بختیاری
kula raftan خمیرى که به تنور نچسبد و تمام یا قسمتى از آن در آتش تنور بیفتد.
-
کوله جوش
لهجه و گویش بختیاری
kula-juš 1. پاجوش درخت؛ 2. شاخهاىکه بشکند و از محل شکستگى مجددا ترمیم شود.
-
کولَه موو
لهجه و گویش بختیاری
kula-mow بُنِ ستبر درخت مو.
-
کُله،کوله
لهجه و گویش تهرانی
کناره،دیواره( حوض)
-
چمچه کوله
واژهنامه آزاد
چمچه، قاشق و کفگیر کوچک، ملاغه و ملعقه