کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوله
/ko[w]le/
معنی
کج؛ خمیده: کجوکوله.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پشت
۲. کولهبار
۳. آبگیر، استخر، تالاب
۴. انبوه، توده
دیکشنری
bent
-
جستوجوی دقیق
-
کوله
لغتنامه دهخدا
کوله . [ ک َ / کُو ل َ / ل ِ ] (ص ) خمیده . منحنی . کج . (فرهنگ فارسی معین ).- کج و کوله ؛ در تداول عامه ، کج و معوج . (فرهنگ فارسی معین ). کوله مترادف کج و از توابع آن است . کج و معوج . مجازاً به آدمهای نادرست یا بداخلاق نیز ممکن است اطلاق شود. (فر...
-
کوله
لغتنامه دهخدا
کوله . [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسین آباد که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کوله
لغتنامه دهخدا
کوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) با ثانی مجهول ، گوی را گویند که صیادان در آن نشینند تا صید ایشان را نبیند و دام را بکشند. (برهان ) (آنندراج ). مرادف چاله است . (آنندراج ). گوی که در آن صیاد نشیند تا او را نبیند و دام را بکشد. (فرهنگ رشیدی ) : تا کی آید به ...
-
کوله
واژگان مترادف و متضاد
۱. پشت ۲. کولهبار ۳. آبگیر، استخر، تالاب ۴. انبوه، توده
-
کوله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کل، کله› ko[w]le کج؛ خمیده: کجوکوله.
-
کوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kule کولهبار و کولهپشتی.
-
کوله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) باری که روی دوش حمل کنند.
-
کوله
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) احمق ، نادان .
-
کوله
لهجه و گویش بختیاری
kula 1. سوختن نان یا هر چیز دیگرى بر اثر آتش dass-e bačam kula âvid>:دست فرزندم سوخت> ؛ 2. حرامزاده.
-
کوله
لهجه و گویش تهرانی
دیواره حوض
-
کوله
واژهنامه آزاد
(شیرازی) کِوِلِه [keveleh]؛ خون بسته شدۀ خشک شده در محل زخم. || به طعنه، به چرک روی پوست نیز که به چشم آید _به ویژه چرک پشت دست و پا_ کوله گفته می شود.
-
واژههای مشابه
-
کؤلة
لغتنامه دهخدا
کؤلة. [ ک ُ ئو ل َ ] (ع مص ) کال . کألة. فروختن یا خریدن دینی که تو راست بر شخصی به مقابله دینی که او راست بر دیگری . (منتهی الارب ). کأل . کألة. (ناظم الاطباء). کؤولة. کأل . کالة. (اقرب الموارد).
-
کوله ،کوله سنگی
لهجه و گویش تهرانی
دیواره حوض
-
کول،کولی،کوله،کوله بار
لهجه و گویش تهرانی
شانه،کتف