کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کولاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کولاب
/kulāb/
معنی
۱. آبگیر؛ تالاب؛ استخر.
۲. مرداب؛ کول.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
lagoon, pond, puddle
-
جستوجوی دقیق
-
کولاب
لغتنامه دهخدا
کولاب . (اِ مرکب ) استخر و تالاب را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی آبگیر و استخر و تالاب که آب ایستاده باشد زیرا که کول ، گوی را گویند که در آن آب جمع آید و بایستد و آن را کیلو نیز گویند. (انجمن آرا): باقعة؛ مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گرد...
-
کولاب
لغتنامه دهخدا
کولاب . (اِخ ) نام شهری و مدینه ای هم بوده است . (برهان چ کلکته ص 619). نام شهری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کولان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل و کولان شود.
-
کولاب
لغتنامه دهخدا
کولاب . (اِخ ) نام ولایتی است از مضافات بدخشان که آن را ختلان گویند. (برهان چ کلکته ص 619). نام ولایتی از ملک بدخشان که ختلان نیز گویند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کولان شهرکی پاکیزه در حدود ترک از ناحیتی به ماوراءالنهر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ...
-
lagoon 2
کولاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پیکرۀ آبی که با آبسنگهای مرجانی یا تلماسهها از پیکرۀ آبی بزرگتر جدا شده باشد
-
کولاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kulāb ۱. آبگیر؛ تالاب؛ استخر.۲. مرداب؛ کول.
-
کولاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) آبگیر، استخر.
-
جستوجو در متن
-
table reef
تختآبسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] آبسنگ کوچک و مستقل و سرتختی که کولاب در میان آن نیست
-
مؤجل
لغتنامه دهخدا
مؤجل . [ م ُ ءَج ْ ج َ ] (ع اِ) کولاب و جایی که در آن آب گرد آمده باشد. (ناظم الاطباء). کولاب . ج ، مآجل . (منتهی الارب ، ماده ٔ اج ل ) (آنندراج ). مأجل . (منتهی الارب ).
-
کیکو
لغتنامه دهخدا
کیکو. (اِ) به معنی تالاب و کولاب در رشیدی آمده . (آنندراج ). تالاب و آبگیر و کیلو. || چکاوک . (ناظم الاطباء).
-
کول
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوش، شانه، کتف ۲. پلاس، گلیم ۳. آبگیر، استخر، تالاب، تالاب، کولاب
-
reef pinnacle, pinnacle reef, coral pinnacle, pinnacle
منارک آبسنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ستون سنگی یا مرجانی منفرد و کوچکی که اغلب در نزدیکی سطح کولابِ خوست تشکیل میشود
-
reef patch
پارۀ آبسنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] زائدۀ مرجانی منفردی که بر روی فلاتهایی با عمق کمتر از هفتاد متر و اغلب در کولابهای خوست یا در آبسنگهای سدی تشکیل میشود
-
atoll
خوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] آبسنگهای مرجانی حلقوی که بر روی برجستگیهای آتشفشانی در آبهای آزاد گرم رشد میکنند و غالباً در میان خود کولاب (lagoon) ایجاد میکنند
-
مأجل
لغتنامه دهخدا
مأجل . [م َءْ ج َ ] (ع اِ) حوض آب . (مهذب الاسماء). کولاب مُؤَجَّل . ج ، مآجل . (منتهی الارب ). کولاب و تالاب . (ناظم الاطباء). جایی که آب در آن گرد آمده باشد. (از اقرب الموارد). استخر. کول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).