کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوفته
/kufte/
معنی
۱. کوبیده.
۲. خسته.
۳. آسیبرسیده.
۴. (اسم) نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی، و گوشت کوبیده تهیه میشود: ◻︎ «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته»ست (سعدی: ۱۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خسته، درمانده، فرسوده، وامانده
۲. پایمال
۳. آسیبدیده، ضربدیده
دیکشنری
beaten, black-and-blue, loaf, run-down
-
جستوجوی دقیق
-
کوفته
لغتنامه دهخدا
کوفته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کوبیده .خردکرده . (فرهنگ فارسی معین ). کوبیده . خردشده . آس شده . مدقوق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون که یکی تاج و بساک ملوک باز یکی کوفته ٔ آسیاست . کسائی (از یادداشت ایضاً).اگر ماده خامتر باشد ضماد از کرنب پخته و...
-
کوفته
واژگان مترادف و متضاد
۱. خسته، درمانده، فرسوده، وامانده ۲. پایمال ۳. آسیبدیده، ضربدیده
-
کوفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kufte ۱. کوبیده.۲. خسته.۳. آسیبرسیده.۴. (اسم) نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی، و گوشت کوبیده تهیه میشود: ◻︎ «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته»ست (سعدی: ۱۰۳).
-
کوفته
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (ص مف .) 1 - کوبیده ، ساییده ، خسته و فرسوده . 2 - (اِ.) یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست می کنند.
-
کوفته
دیکشنری فارسی به عربی
غاضب
-
کوفته
لهجه و گویش تهرانی
مخلوط گوشت کوبیده و آرد نخودچی و پیاز و تخم مرغ ، در روغن سرخ شده و در آب پیاز و سرکه شیره یا سرکه و قند انداخته شود.انواع : کوفته تبریزی، کوفته ریزه،کوفته سماق ،کوفته شامی،کوفته شوید باقلا،کوفته نخودچی
-
واژههای مشابه
-
کوفته شدن
لغتنامه دهخدا
کوفته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندقاق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوبیده شدن . || سخت تعب دیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسته و افگار شدن . صدمه و آسیب دیدن . فرسوده و مانده گردیدن : امروز جنگ نخواهد بود می گویند علی تگین کوفته ش...
-
کوفته گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوفته گردیدن . [ ت َ / ت ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سخت تعب دیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوفته شدن : به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت . کسائی (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا).رجوع به کوفته شدن شود.
-
کوفته بریان
لغتنامه دهخدا
کوفته بریان . [ ت َ / ت ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از طعام باشد و آن چنان است که گوشت را بکوبند و بعد از آن با مصالح در روغن بریان کنند و بر روی خشکه بنهند و بخورند. (برهان ) (آنندراج ). یک نوع طعامی که از گوشت کوبیده و مصالح ترتیب دهند و در روغن بریان ...
-
کوفته حال
لغتنامه دهخدا
کوفته حال . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) خراب حال . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). بدحال و در حالت هم و غم . (ناظم الاطباء). و رجوع به کوفته حالی شود.
-
کوفته حالی
لغتنامه دهخدا
کوفته حالی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب )خراب حالی . کوفتگی . (فرهنگ فارسی معین ) : حسن ار کوفته مانده ست ز چوگانت چو گوی تو قوی حال بمان کوفته حالی کم گیر.میر حسن دهلوی (از بهار عجم ).
-
کوفته خاطر
لغتنامه دهخدا
کوفته خاطر. [ ت َ / ت ِ طِ ] (ص مرکب ) رنجیده خاطر. (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ). مهموم و مغموم و دلتنگ . (ناظم الاطباء) : خلیفه بفرمود تا علم او را در پیش علم سلطان محمد بردند. آن خبر چون به سلطان رسید سخت متأثر شد و کوفته خاطر گشت . (جهانگشای...
-
کوفته خوار
لغتنامه دهخدا
کوفته خوار. [ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) دیوث وقلتبان . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : من بگویم صفت گنده ٔ پرواری گرم گو بگویند مرا مدعیان کوفته خوار .بسحاق اطعمه (دیوان چ استانبول ص 12).
-
کوفته ریزه
لغتنامه دهخدا
کوفته ریزه . [ ت َ / ت ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کله گنجشکی . سرگنجشکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوفته و ترکیب کله گنجشکی ذیل مدخل کلّه شود.