کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوشیدن
/kušidan/
معنی
۱. جد و جهد کردن؛ تلاش کردن؛ بسیار کار کردن.
۲. [قدیمی] جنگ کردن؛ مبارزه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: کوشید
بن حال: کوش
دیکشنری
attempt, drive, endeavor, essay, exert, peg, seek, struggle, try, work
-
جستوجوی دقیق
-
کوشیدن
لغتنامه دهخدا
کوشیدن . [ دَ ] (مص ) کوشش و سعی کردن . (آنندراج ). سعی کردن . کوشش نمودن و جد وجهد کردن . (ناظم الاطباء). جهد. اجتهاد. مجاهده . جهاد. جد. سعی . تساعی . اجداد. جهد کردن . مجاهدت کردن . سعی کردن . تلاش کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). درقدیم «کوشیت...
-
کوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: kōxšītan] kušidan ۱. جد و جهد کردن؛ تلاش کردن؛ بسیار کار کردن.۲. [قدیمی] جنگ کردن؛ مبارزه کردن.
-
کوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) سعی کردن ، جد و جهد کردن .
-
کوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
شدة , کافح , محاولة , مسعي ، اِجتهادٌ ، إجهادٌ
-
واژههای مشابه
-
سخت کوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
مطرقة
-
جان را کوشیدن
لغتنامه دهخدا
جان را کوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر جان کوشیدن . بخاطر حفظ جان جنگیدن : جز این نیز چندان بچنگ آوریم چو جان را بکوشیم و جنگ آوریم . فردوسی .آن ملاعین جنگی کردند...چنانکه داد میدادند که جان را میکوشیدند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به جان را زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
سعی کردن
فرهنگ واژههای سره
کوشیدن
-
تخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] to(a)xšidan کوشش کردن؛ کوشیدن؛ سعی کردن.
-
تلاش کردن
واژگان مترادف و متضاد
کوشیدن، جدیت به خرج دادن، کوشش کردن، سعی کردن
-
کوشش
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (حامص .) کوشیدن ، سعی .
-
چینه ورزی
واژهنامه آزاد
کوشیدن در چیدن چیزی برروی چیز دیگر و ممارست در آن
-
بازکوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāzkušidan ۱. جنگیدن.۲. کوشیدن؛ کوشش کردن؛ سعی کردن.
-
endeavouring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، سر و دست شکسن