کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوشکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوشکی
لغتنامه دهخدا
کوشکی . (اِخ ) دهی از دهستان میان آباد که در بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع است و 143 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوشکی
لغتنامه دهخدا
کوشکی . (اِخ ) طایفه ای از ایل کردطرهان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 65).
-
کوشکی
واژهنامه آزاد
(سده ای؛ خمینی شهر اصفهان) کوشکی به سکون شین. ساختمان بالای پشت بام؛ طاق راه پله هایی که به پشت بام منتهی می شود. در لهجۀ خمینی شهر، واژۀ پرکاربردی است.
-
واژههای مشابه
-
بنه تقی کوشکی
لغتنامه دهخدا
بنه تقی کوشکی . [ ب ُ ن َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع است . و دارای 100 تن سکنه است . ساکنین از طایفه ٔ لر می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
فاضجة
لغتنامه دهخدا
فاضجة. [ ض ِ ج َ ] (اِخ ) کوشکی از بنی نظیر در مدینه . (معجم البلدان ).
-
حشان
لغتنامه دهخدا
حشان . [ ح ِش ْ شا ] (اِخ ) نام کوشکی از یهود به مدینة. (معجم البلدان ).
-
قنابة
لغتنامه دهخدا
قنابة. [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) کوشکی است در مدینه از احیحةبن جلاح . (از معجم البلدان ).
-
خور
لغتنامه دهخدا
خور. [ خوَرْ / خُرْ ](اِخ ) نام کوشکی است مشهور بخورنق . (برهان قاطع).
-
فرتنی
لغتنامه دهخدا
فرتنی . [ ف َ ت َ نا ] (اِخ ) کوشکی در مروالرود. (از معجم البلدان ). قصری در مروالرود. (از اقرب الموارد).
-
غلیون
لغتنامه دهخدا
غلیون . [ غ َ لی وَ ] (اِخ ) نام کوشکی در یمن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). ظاهراًمصحف غمدان است (؟). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
قشیب
لغتنامه دهخدا
قشیب . [ ق َ ] (اِخ ) قصری است عجیب در یمن که شرحبیل بن یحصب آن را ساخت . علقمةبن مرثد در شعر خود از آن یاد کرده است . (از معجم البلدان ). کوشکی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
اجش
لغتنامه دهخدا
اجش . [ اَ ج َش ش ] (اِخ ) کوشکی از کوشکهای مدینه ، ازآن ِ بنی انیف البلویین نزدیک چاه موسوم به لاوَة. (معجم البلدان ).
-
کاوه
لغتنامه دهخدا
کاوه . [ وِ ] (اِخ ) دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و لبنیات است . ساکنان از طایفه ٔ کوشکی و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).