کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوشش بی فایده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طَلَب و کوشش
فرهنگ گنجواژه
تلاش.
-
سعی و کوشش
فرهنگ گنجواژه
تلاش.
-
کار و کوشش
فرهنگ گنجواژه
تلاش.
-
کوشش و کاوش
فرهنگ گنجواژه
تلاش زیاد.
-
بخشش و کوشش
فرهنگ گنجواژه
سخاوت و تلاش.
-
جنبش و کوشش
فرهنگ گنجواژه
تحرک.
-
جهد و کوشش
فرهنگ گنجواژه
تلاش.
-
رنج و کوشش
فرهنگ گنجواژه
کوشش.
-
جستوجو در متن
-
بی فایده
لغتنامه دهخدا
بی فایده . [ ی ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فایده ) بی مصرف . بیهوده . بی اثر و بی حاصل . (ناظم الاطباء). غیر مفید. ناسودمند : بپذیر ز حجت سخن که شعرش بی فایده و بی عرز (؟) نباشد. ناصرخسرو.و بیش سخن بی فایده نگوید و نابوده نجوید. (سندبادنامه ص 185...
-
بی فائده
لغتنامه دهخدا
بی فائده . [ ءِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فائده ) بی نفع. غیرمفید. ناسودمند. بی فایده : امر دالغ؛ کار بی فائده . (منتهی الارب ) : کوشش بی فائده ست وسمه بر ابروی کور. سعدی .رجوع به بی فایده شود.
-
بیهوده کوش
لغتنامه دهخدا
بیهوده کوش . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بی فایده کوشش کننده . کنایه از ناتوان و غیرقادر به انجام کار : مکن ای جهاندار و بازآر هوش پشیمان شود مرد بیهوده کوش .فردوسی .
-
مفید
لغتنامه دهخدا
مفید. [ م ُ ] (ع ص ) فایده دهنده . (آنندراج ). فایده دهنده . سودمند. بافایده . نافع. (از ناظم الاطباء). سودبخش . (از محیط المحیط) : آنگاه ... انابت مفید نباشد. (کلیله و دمنه ). هر کجا رأی پست بود شجاعت قوی مفید نباشد.(کلیله و دمنه ). این هر دو مقامه...
-
ورزش
لغتنامه دهخدا
ورزش . [ وَ زِ ] (اِمص ، اِ) ورزیدن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ورزیدن شود. || اجرای مرتب تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی . (فرهنگ فارسی معین ). || کسب . (منتهی الارب ). اکتساب . (یادداشت مؤلف ). به دست کردن . به دست آوردن . حاصل کر...
-
سپیدار
لغتنامه دهخدا
سپیدار. [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) مخفف سفیدار [ کذا ] است و آن از جمله ٔ درختهای بی ثمر است و نوعی از بید باشد. (برهان ). درختی است معروف که بواسطه ٔ سپیدی چوبش آن را سپیددار گویند و سپیدار مخفف آن است و در پارسی معمول که چون دو حرف بواسطه ای بیکدیگر ...
-
تانکرد
لغتنامه دهخدا
تانکرد. [ رِ ] (اِخ ) پسرعموی «بوهمند اول » و نوه ٔ دختری «ربرت گیسکارد» و پسر «مارکیسوس » و از مسیحیان جنوب ایتالیا (سیسیل ، صقلیه ) و از قهرمانان اولین جنگ صلیبی و اشغال اورشلیم بود. وی در سال 1096 م . با «بوهمنداول » به قسطنطنیه رفت و از هم پیمان ...