کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوس خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوس خوردن
لغتنامه دهخدا
کوس خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صدمه و آفت رسیدن از چیزی . (آنندراج ). کوس یافتن . صدمه دیدن . تنه خوردن : ز ناگه برون اندرافتاد طوس تو گفتی ز پیل دمان خورد کوس . فردوسی (از آنندراج ).از پیت کوس خورده کوه ثبیروز تکت کاج خورده باد شمال . مس...
-
واژههای مشابه
-
کوس صبح
لغتنامه دهخدا
کوس صبح . [ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شور و غوغای جانداران . (آنندراج ). || آواز صبح . || نوبت آخر شب . (ناظم الاطباء).
-
کوس فروکوفتن
لغتنامه دهخدا
کوس فروکوفتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کوس زدن . کوس نواختن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون روز شد کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351). طلیعه ٔ علی تگین پیدا آمد فرمود تا کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). شکر خادم فرمود تا کوس فروکوفتند. (ت...
-
کوس کردن
لغتنامه دهخدا
کوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که کوه گران از هیبت آن شاه کوس می کردو فتح و ظفرش به هر حرکت زمین بوس می کرد. (کتاب النقض ص 369، یادداشت ایضاً). || جنگیدن و پیکار کردن . || حمله کردن و هجوم آوردن . (ناظم الاطبا...
-
کوس کوفتن
لغتنامه دهخدا
کوس کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کوس کوبیدن . کوس فروکوفتن . کوس زدن . طبل نواختن : بی آرزوی ملک به زیر گلیم فقرکوبیم کوس بر در ایوان صبحگاه . خاقانی .و آنجاکه کوفت دولت او کوس لااله آواز قد صدقت برآمد ز لامکان . خاقانی .من کوب بخت بینم منکوب از آن شوم...
-
کوس محمودی
لغتنامه دهخدا
کوس محمودی . [ س ِ م َ ] (اِخ ) کوس جنگ سلطان محمود غزنوی که ضرب المثل بوده . (از حاشیه ٔ هفت پیکر چ وحید ص 51). مانند کوس نادری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون محمد شدی ز مسعودی بانگ برزن به کوس محمودی . نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 51).جواب گفتن مه...
-
کوس نواختن
لغتنامه دهخدا
کوس نواختن . [ن َ ت َ ] (مص مرکب ) کوس فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ) کوس زدن . و رجوع به کوس فروکوفتن و کوس زدن شود.
-
کوس زدن
لغتنامه دهخدا
کوس زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کوس فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). آواز برآوردن از کوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوس نواختن . طبل کوفتن : بزد بوق و کوس و سپه برنشاندبه کردار آتش از آنجا براند. فردوسی .بزد کوس رویین و روزی بدادبشد تا سر مرز ایران...
-
کوس کوب
لغتنامه دهخدا
کوس کوب . (نف مرکب ) کوس کوبنده . آنکه طبل زند : گه علمداران پیش تو علم بازکنندکوس کوبان تو از کوس برآرند آواز.فرخی .
-
کوس وار
لغتنامه دهخدا
کوس وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کوس . چون کوس . همچون طبل پرباد : قوس قزح قوس وار عالم فردوس وارکبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد.منوچهری .
-
کوس اندرآوردن
لغتنامه دهخدا
کوس اندرآوردن . [ اَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی هجوم آوردن ، حمله کردن و آهنگ هجوم کردن آمده است : چو کیخسرو آن جنبش باددیددل و بخت ایرانیان شاد دیدابا رستم و گیو و گودرز و طوس ز قلب سپاه اندرآورد کوس . فردوسی (شاهنامه ٔ...
-
کوس برداشتن
لغتنامه دهخدا
کوس برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کوس بستن . رجوع به کوس بستن شود.
-
کوس برکشیدن
لغتنامه دهخدا
کوس برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کوچ کردن باشد. (آنندراج ) : به هندوستان برکشیدیم کوس چوهندو شد از گرد و مه آبنوس .نظامی (ازآنندراج ).
-
کوس بستن
لغتنامه دهخدا
کوس بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) خود را گرد کردن جستن را چنانکه شیر و ببر و پلنگ و گربه و مانند آن . ابتدای حمله ٔ ددگان چون شیر وببر و پلنگ . خود را برای جستن گرد کردن ، چنانکه درنده ای به سوی آدمی یا بچه گربه ای چون رسنی بر زمین کشند. جمع کردن شیر...