کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوس بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیش کوس
لغتنامه دهخدا
پیش کوس . (اِ مرکب ) گمان میکنم در بیت ذیل بمعنی مقدمه ٔ سپاه باشد، پیش صف ؟ یا پیش حمله ؟ (یادداشت بخط مؤلف ) : نگهبان ایشان همی بود ریوکه بودی دلیر و هشیوار و نیوبگاه نبرد او بدی پیش کوس نگهبان گردان و داماد طوس .فردوسی .
-
زرافشان کوس
لغتنامه دهخدا
زرافشان کوس . [ زَ اَ ] (اِ مرکب )کنایه از آفتاب . (آنندراج ). رجوع به زرافشان شود.
-
ارمنی کوس
لغتنامه دهخدا
ارمنی کوس . [ اَ م ِ ] (اِخ ) کاسّیوس رومی پس از فتح تیسفون و نواحی اطراف بطرف زاگرس راند و قسمتی از ماد را تسخیر کرد(بزمان بلاش سوم اشکانی ) در نتیجه این بهره مندی امپراطوران روم بر القاب او، که ارمنیکوس و پارتیکوس بود لقب مدیکوس را هم افزودند یعنی ...
-
پریستنی کوس
لغتنامه دهخدا
پریستنی کوس . [پْری / پ ِ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کولئوپتر . گوشتخوار از خانواده ٔ کارابیده . مخصوص نواحی معتدل غربی دنیای قدیم .
-
خاریدن کوس
لغتنامه دهخدا
خاریدن کوس . [ دَ ن ِ ] (مص مرکب ) کنایه از کوفتن کوس است . (آنندراج ). نواختن کوس . زدن کوس : ز خاریدن کوس خارا شکاف پر افکند سیمرغ در کوه قاف .نظامی (از آنندراج ).
-
سالار هفت خروار کوس
لغتنامه دهخدا
سالار هفت خروار کوس . [ رِ هََ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
-
صدای کوس یا طبل
دیکشنری فارسی به عربی
قرع الطبول
-
کوس گرفتن اسب
لهجه و گویش بختیاری
kus gereftan-e asb خیز برداشتن اسب، پریدن اسب.
-
جستوجو در متن
-
جرس بستن
لغتنامه دهخدا
جرس بستن . [ ج َ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن زنگ بشتران هنگام حرکت کاروان : غلغل زنجیر مجنون ناقه را دارد برقص ساربان چندین جرس بیهوده برجمازه بست . فیضی اکبرآبادی .- جرس بر گلو بستن ؛ آماده ٔ سفر شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ). پا برکاب . پا در رکاب ....
-
بستن
لغتنامه دهخدا
بستن . [ ب َ ت َ ] (مص ) پهلوی بستن . از ریشه ٔ اوستایی و پارسی باستان ، بند . طبری ، دوستن . مازندرانی ، دوسّن و دَوسن . گیلکی ، دوستن . بند کردن . فراهم کشیدن . پیوستن . ضد گشودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). مقابل گشادن لازم و متعدی هر دو آ...
-
پو گرفتن
لغتنامه دهخدا
پو گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دویدن . دویدن آغاز کردن : شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه ٔ خورشید بر آهو گرفت . نظامی .و در بعض لغت نامه ها پو گرفتن را کوس بستن گفته اند.
-
گلبام
لغتنامه دهخدا
گلبام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان ) (جهانگیری ) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرندگوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان ...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدای غیر زیر دارد و آن را بم گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). رودستبر که بتازیش بم ّ گویند. (شرفنامه ٔ منیری )....
-
بربستن
لغتنامه دهخدا
بربستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن . (ناظم الاطباء). سد. بند کردن . گرد چیزی در آوردن : تو مپسند بیداد بیدادگربگفت این و بربست زرین کمر. فردوسی .بربسته گل از شوشتری سبزنقابی و آلوده بکافور و بشنگرف بناگوش . ناصرخسرو.ای معنی را نظم خردسنج تو میز...
-
درای
لغتنامه دهخدا
درای . [ دَ ] (اِ) درا. زنگ و جرس . (برهان ). جرس . (از دهار) (جهانگیری ) (از منتهی الارب ). زنگی که بر گردن شتر بندند. (اوبهی ). جرس و آنچه به گردن شتر بندند. (شرفنامه ٔ منیری ). زنگ و جرس ، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندن...