کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوسک
/kavesk/
معنی
= باقلا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوسک
لغتنامه دهخدا
کوسک . [ ک َ وِ ] (اِ) باقلا را گویند و به عربی جرجیر خوانند. (برهان ). اسم فارسی جرجیر است و باقلا را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
کوسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kavesk = باقلا
-
کوسک
فرهنگ فارسی معین
(کَ س ) (اِ.) باقلا.
-
واژههای مشابه
-
باب کوسک
لغتنامه دهخدا
باب کوسک . [ ب ِ ] (اِخ ) تصحیفی است از باب کوشک که محله ٔ بزرگیست باصفهان . (مراصد الاطلاع ).
-
جستوجو در متن
-
باقلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: باقِلاء و باقلی bāqelā، معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) bāq[e]lā دانهای خوراکی و کمی بزرگتر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد؛ باقلی، کوسک؛ کالوسک.〈 باقلای مصری: (زیستشناسی) = ترمس
-
باقلا
لغتنامه دهخدا
باقلا. [ق ِ ] (اِ) باقلاء. باقلی (در تداول عامه ). از بقولات معروف است . مأخوذ از تازی ، گیاهی از طایفه ٔ بقلیه که دانه های آن مانند لوبیادر غلاف میباشد و باسمر و کالوسک و کوسک و فول نیز گویند. (ناظم الاطباء). در تقسیم بندی گیاهی جزء پروانه واران اس...
-
باقلی
لغتنامه دهخدا
باقلی . [ ق ِل ْ لی ] (اِ) باقلا. باقلاء. باقلاة. دانه ای از طایفه ٔ بقلیه که مأکول است و بلغت شام آن را فول هم میگویند. (ناظم الاطباء). از جمع حبوب است و گل او را صفت کرده اند. و بتشدید لام هم آمده است . (شرفنامه ٔ منیری ). غله ای باشد که در آش ها ...