کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوسهنگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
introspection
دروننگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] آگاهی از حالات و احساسات خود و ثبت آنها
-
forecasting
پیشنگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] برآوردی احتمالی از وقوع پدیدهای در آینده
-
دست نگری
لغتنامه دهخدا
دست نگری . [ دَ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تقلید. دنباله روی . پیروی . || احتیاج . نیازمندی .
-
ژرف نگری
لغتنامه دهخدا
ژرف نگری . [ ژَ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تعمق . باریک بینی . ژرف بینی . ژرف اندیشی . غوررسی .
-
پایان نگری
لغتنامه دهخدا
پایان نگری . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) دوراندیشی . عاقبت اندیشی .
-
خرده نگری
لغتنامه دهخدا
خرده نگری . [ خ ُ دَ / دِ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) کوتاه نظری . چشم تنگی . تنگ چشمی . کم بینی . اندک بینی . (یادداشت بخط مؤلف ): و با او در این باب مناظره میکردند و آن مرد با ایشان مُکاسبی و خرده نگری میکرد و ایشان زمان زمان متعرض می شدند و جوزهای او ...
-
ژرف نگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] žarfnegari ژرف نگریستن؛ باریکبینی؛ غوررسی؛ تعمق.
-
درون نگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] darunnegari ۱. نظر کردن به درون خود.۲. (روانپزشکی) مطالعۀ شخص در افکار و احوال خویش.
-
عاقبت نگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'āqebatnegari عاقبتبینی؛ عاقبتاندیشی.
-
گندشلو کوسه
لغتنامه دهخدا
گندشلو کوسه . [ گ ُ دُ س َ / س ِ ] (اِخ ) هفت فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب شیراز است [ از دهات بلوک حومه ٔ شیراز ] . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 194).
-
کوسه احمد
لغتنامه دهخدا
کوسه احمد. [ س َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برادوست که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 103 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کوسه برنشسته
لغتنامه دهخدا
کوسه برنشسته . [ س َ / س ِ ب َ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کوسه برنشین . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مدخل بعد شود.
-
کوسه برنشین
لغتنامه دهخدا
کوسه برنشین . [ س َ / س ِ ب َ ن ِ ] (اِ مرکب ) نام جشنی است که پارسیان در غره ٔ آذرماه می کرده اند و وجه تسمیه اش آن است که در این روز مرد کوسه ٔ یک چشم بدقیافه ٔمضحکی را بر الاغی سوار می کردند و داروی گرم بر بدن او طلا می کردند و آن مرد مضحک مروحه و...
-
کوسه جنگل
لغتنامه دهخدا
کوسه جنگل . [ س َ / س ِ ج َ گ َ ] (اِ مرکب ) سپیدجنگل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به سپید جنگل شود.
-
کوسه داغ
لغتنامه دهخدا
کوسه داغ . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) محلی است در ارزنجان که در سال 639 هَ . ق . بین بایجو نویان وغیاث الدین کیخسرو جنگی در این محل رخ داد. (از تاریخ مغول اقبال ص 146) : و در آن وقت سلطان روم غیاث الدین کیخسرو پسر علاءالدین بود به موضع کوسه داغ بابایجو نوی...