کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوسهنهنگسانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuse مردی که فقط چانهاش مو داشته باشد و گونههایش بیمو باشد؛ کوسج.
-
کوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kuse نوعی ماهی بزرگ با دندانهای تیز، آروارههای قوی، و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل میکند؛ کوسهماهی.
-
کوسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص .) 1 - مردی که ریش نداشته باشد. 2 - شکل پنجم از اشکال رمل ، فرح .
-
کوسه
لهجه و گویش بختیاری
kusa 1. کوسه؛ 2. مرد بىریش.
-
سانان
فرهنگ نامها
(تلفظ: sānān) شاه بزرگ و مهتر ایل و قبیله .
-
Balaena mysticetus
نهنگ گرینلندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ نهنگیان و راستۀ آببازسانان که ظاهری گوشتالو دارد، اما ناحیۀ گردنی آن مشخص است؛ سطح پشتی آن عریض و بدون بالۀ پشتی است
-
Ziphiidae
نهنگمنقاریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ آببازسانان با بدن استوانهای و پوزۀ بسیار مشخص که چینوشکنی بین آن و پیشانی وجود ندارد
-
whale watching
نهنگنگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مشاهدۀ نهنگها و سایر پستانداران دریایی در زیستگاههای طبیعیشان
-
نهنگ کلاش
لغتنامه دهخدا
نهنگ کلاش . [ ن َ هََ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 45 هزارگزی جنوب غربی پاوه ، در فاصله ٔ دهات نهنگ باباجانی و هوش ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش لبنیات و ان...
-
گندشلو کوسه
لغتنامه دهخدا
گندشلو کوسه . [ گ ُ دُ س َ / س ِ ] (اِخ ) هفت فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب شیراز است [ از دهات بلوک حومه ٔ شیراز ] . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 194).
-
کوسه احمد
لغتنامه دهخدا
کوسه احمد. [ س َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برادوست که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 103 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کوسه برنشسته
لغتنامه دهخدا
کوسه برنشسته . [ س َ / س ِ ب َ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کوسه برنشین . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مدخل بعد شود.
-
کوسه برنشین
لغتنامه دهخدا
کوسه برنشین . [ س َ / س ِ ب َ ن ِ ] (اِ مرکب ) نام جشنی است که پارسیان در غره ٔ آذرماه می کرده اند و وجه تسمیه اش آن است که در این روز مرد کوسه ٔ یک چشم بدقیافه ٔمضحکی را بر الاغی سوار می کردند و داروی گرم بر بدن او طلا می کردند و آن مرد مضحک مروحه و...
-
کوسه جنگل
لغتنامه دهخدا
کوسه جنگل . [ س َ / س ِ ج َ گ َ ] (اِ مرکب ) سپیدجنگل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به سپید جنگل شود.
-
کوسه داغ
لغتنامه دهخدا
کوسه داغ . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) محلی است در ارزنجان که در سال 639 هَ . ق . بین بایجو نویان وغیاث الدین کیخسرو جنگی در این محل رخ داد. (از تاریخ مغول اقبال ص 146) : و در آن وقت سلطان روم غیاث الدین کیخسرو پسر علاءالدین بود به موضع کوسه داغ بابایجو نوی...