کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوست
/kust/
معنی
= کوس: ◻︎ دلیران نترسند ز آواز کوست / که دوپاره چوب است و یکپاره پوست (فردوسی: مجمعالفرس: کوست).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
impact, knock, percussion
-
جستوجوی دقیق
-
کوست
لغتنامه دهخدا
کوست . (اِ) به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. (برهان ). به معنی کوس آمده است . (آنندراج ). نقاره و طبل و مانند آن . (ناظم الاطباء). کوس : دلیران نترسند ز آواز کوست که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست . فردوسی (از آنندراج ).و رجوع به کوس شود. || الم ...
-
کوست
لغتنامه دهخدا
کوست . [ ک َ وَ ] (اِ) رستنیی باشد که آن را به عربی حنظل خوانند و درخت آن را شری گویند. (برهان ). بر وزن و معنی کبست است که حنظل باشد. (آنندراج ). حنظل . (ناظم الاطباء). کوسته . کبست . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کبست و حنظل شود.
-
کوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kust = کوس: ◻︎ دلیران نترسند ز آواز کوست / که دوپاره چوب است و یکپاره پوست (فردوسی: مجمعالفرس: کوست).
-
کوست
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نقاره ، طبل بزرگ . 2 - صدمه ، آسیب .
-
واژههای مشابه
-
گولد کوست
لغتنامه دهخدا
گولد کوست . [ گُل ْ کُس ْ ] (اِخ ) یا ساحل طلا یا گانا که امروزه در کشور ما آن را غنا مینامند از کشورهای تازه استقلال یافته ٔ افریقا است . نام «غنا» را جغرافی دانهای عرب به امپراطوری وسیعی که بین سنگال و نیجریه گسترده شده و اوج قدرت آن در قرن نهم و د...
-
واژههای همآوا
-
کوثة
لغتنامه دهخدا
کوثة. [ ک َ ث َ ] (ع اِ) ارزانی و فراخ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصب . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
گوست
لغتنامه دهخدا
گوست . (اِ) کوفتگی و کوفته شده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). اصح کوست است . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). رجوع به کوست شود. || به معنی کوس هم هست که نقاره ٔ بزرگ باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
درخوردان
لغتنامه دهخدا
درخوردان . [ دَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) داننده و شناسنده ٔ آنچه درخور و مناسب است : درخور سرّ بد و طغیان توتا بدانی کوست درخوردان تو.مولوی .
-
کاپ کاست کاسل
لغتنامه دهخدا
کاپ کاست کاسل . (اِخ ) کاپ کوست . شهری از افریقای انگلیس (ساحل طلائی ). واقع در کرانه ٔ خلیج «گینه »، جمعیت آن 17000 تن است .
-
نوبه زدن
لغتنامه دهخدا
نوبه زدن . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوبت زدن . رجوع به نوبت زدن شود : زیبد فلک البروج کوست کز نوبه زدن نوان ببینم .خاقانی .
-
دولت زای
لغتنامه دهخدا
دولت زای . [ دَ / دُو ل َ ] (نف مرکب ) که سعادت و نعمت پدید آورد : بخت را کوست بکر دولت زای عقد بر شاه کامران بستند. خاقانی .که ظفر و نصرت را با رای دولت زای و رایات مملکت افزای ما هم عنان گردانیده است . (تاریخ جهانگشای جوینی ).
-
غمکش
لغتنامه دهخدا
غمکش . [ غ َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه غم کشد.غمناک . غمدار. غمزده . غمدیده . غمرسیده : چو پیروزه گشته ست غمکش دل من ز هجران آن دو لب بهرمانی . ابوالحسن بهرامی .در سایه ٔ آن زلف مشوش که تراست ای بس دل سرگشته و غمکش که تراست . انوری .میی کوست حلوای ...