کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوز کردن
لغتنامه دهخدا
کوز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خمیده و منحنی کردن . خمیده و کج کردن . چفته و منحنی کردن . کج و خم و دوتا کردن : سپهری که پشت مرا کرد کوزنشد پست و گردان به جای است نوز. فردوسی .هان نفریبد این عجوزت چون خود نکند کبود و کوزت . نظامی (الحاقی ).- کوز کر...
-
واژههای مشابه
-
گنبد کوز
لغتنامه دهخدا
گنبد کوز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : میل در سرمه دان نرفته هنوزبازیی بازکرد گنبد کوز. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 312).رجوع به گنبد گوز شود.
-
کوز گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
نیم کوز
لغتنامه دهخدا
نیم کوز. (ص مرکب ) کوزپشت . خمیده پشت . (آنندراج ). مرد کوزپشت . (ناظم الاطباء). کسی که اندکی پشتش منحنی باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جزع بنی کوز
لغتنامه دهخدا
جزع بنی کوز. [ ج َ ع ُ ب َ ] (اِخ ) از دیار بنی ضباب است به نجد و تا آنجا دو روز راه است به یک طریق . (از معجم البلدان ).
-
کوز و پشته
فرهنگ گنجواژه
شیارهای زمین صیفی کاری.
-
کوز و پُشته
لهجه و گویش تهرانی
کشتزار صیفی
-
کوز و پشته
لهجه و گویش تهرانی
گُرده ماهی کًرت کشاورزی.
-
جستوجو در متن
-
ادفاق
لغتنامه دهخدا
ادفاق . [ اِ ] (ع مص ) ادفاق کوز؛ دفق آن . پریشان کردن آنچه در آن بود بیکبار.
-
دولا
لغتنامه دهخدا
دولا. [ دُ ] (ص مرکب ) دوتاه . (ناظم الاطباء). کوز. کوژ. منحنی . دوتاه . دوتا. خم . بخم . خمیده . دوتو. دوتوی . دوته . (یادداشت مؤلف ). || مضاعف و دولای . (ناظم الاطباء).- دولا شدن ؛ خمیدن . دوتو شدن . خم شدن . خم آوردن . دوتا شدن . منحنی شدن . (یا...
-
قوز
لغتنامه دهخدا
قوز. (ص ، اِ) کوز و کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). محرف غوز بمعنی کوزپشت . (فرهنگ نظام ).- سر قوز افتادن ؛ سر لج افتادن و ضد کردن . (فرهنگ نظام ).- قوزپشت ؛ کوزپشت . (ناظم الاطباء). کوژپشت .- قوز کردن ؛ از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپ...
-
راه کردن
لغتنامه دهخدا
راه کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) طی طریق کردن . راه پیمودن . راه بریدن . قطع راه کردن . (یادداشت مؤلف ). راه رفتن : من رهی پیر و سست پیمایم نتوان راه کرد بی پالاد. فرالاوی . || سفر کردن . (یادداشت مؤلف ). کنایه از راه سر کردن و این حذف بالمجاز است ....
-
دشبد
لغتنامه دهخدا
دشبد. [ دُ ب ُ ] (اِ) استخوان شکسته . (آنندراج ). استخوان بدشکل و معوج . (ناظم الاطباء) : اندر برداشتن تخته [ جبیره ] شتاب نباید کرد تا مگر گمان افتد که بسته شد، از بهر آنکه ممکن بود که دشبد محکم نشده باشد و عضو کوز گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بسیار...