کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوز گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
کوز گشتن
لغتنامه دهخدا
کوز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کوز شدن . خمیده و منحنی شدن . چفته و دوتا شدن : بدو گفت نیرنگ داری هنوزنگردد همی پشت شوخیت کوز. فردوسی .کوزگردد بر سپهر از عشق او هر ماه ، ماه خون دل هر شب کند زی چشم من صد راه ، راه . قطران .نچیده یکی میوه ٔ تر هنوز...
-
نیم کوز
لغتنامه دهخدا
نیم کوز. (ص مرکب ) کوزپشت . خمیده پشت . (آنندراج ). مرد کوزپشت . (ناظم الاطباء). کسی که اندکی پشتش منحنی باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جزع بنی کوز
لغتنامه دهخدا
جزع بنی کوز. [ ج َ ع ُ ب َ ] (اِخ ) از دیار بنی ضباب است به نجد و تا آنجا دو روز راه است به یک طریق . (از معجم البلدان ).
-
کوز و پشته
فرهنگ گنجواژه
شیارهای زمین صیفی کاری.
-
کوز و پُشته
لهجه و گویش تهرانی
کشتزار صیفی
-
کوز و پشته
لهجه و گویش تهرانی
گُرده ماهی کًرت کشاورزی.
-
جستوجو در متن
-
کیزان
لغتنامه دهخدا
کیزان . (ع اِ) ج ِ کوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع کوز که آبجامه ای است معروف . (آنندراج ). رجوع به کوز (ع اِ) شود.
-
کوزة
لغتنامه دهخدا
کوزة. [ ک ِ وَ زَ ] (ع اِ) ج ِ کوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کوز شود.
-
پَل
لهجه و گویش تهرانی
برآمدگی خاکی بین دو باغچه ، پشته # کوز
-
کوژ
فرهنگ فارسی معین
(کُ یا کِ) (اِ.) =کوز. کویج : زالزالک .
-
باقول
لغتنامه دهخدا
باقول . (ع اِ) کوز. کوب . (از تاج العروس ).
-
اکواز
لغتنامه دهخدا
اکواز. [ اَک ْ ] (ع اِ) ج ِ کوزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ کوز به معنی آبجامه ای است معروف . (آنندراج ). رجوع به کوز شود.
-
یوحان
لغتنامه دهخدا
یوحان . [ ] (اِخ ) نام زن کوز است . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 212).
-
ادفاق
لغتنامه دهخدا
ادفاق . [ اِ ] (ع مص ) ادفاق کوز؛ دفق آن . پریشان کردن آنچه در آن بود بیکبار.