کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوزه گرخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوزه شکسته
لهجه و گویش تهرانی
وسیله ناقص
-
کوزه شکستن
لهجه و گویش تهرانی
پشت سر کسی کوزه شکستن برای برنگشتن او#آب پاشیدن
-
کوزه رش
واژهنامه آزاد
کوزه رش یکی ازروستای سلماس که (کوزه )یعنی حایگاه بره ها و(رش )یعنی سیاه که (کوزه رش )یک کلمه کردی میباشد
-
کوزه رش
واژهنامه آزاد
کوزه رش یکی ازروستای سلماس که (کوزه )یعنی حایگاه بره ها و(رش )یعنی سیاه که (کوزه رش )یک کلمه کردی میباشد
-
کانی کوزه له
لغتنامه دهخدا
کانی کوزه له . [ زَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 12هزارگزی خاور دژ شاهپور و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو سنندج به مریوان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 50 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود و محصول...
-
کاسه کوزه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [مجاز، منسوخ] kāsekuzedār کسی که در خانۀ خود بساط قمار راه میاندازد و از قماربازان پول میگیرد؛ صاحب قمارخانه.
-
کاسه کوزه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) آن که خانه ای آماده برای قماربازی دارد؛ صاحب قمارخانه ؛ جیزگر.
-
رحمت کوزه کنانی
لغتنامه دهخدا
رحمت کوزه کنانی . [ رَ م َ ت ِ زَ ک ُ ] (اِخ ) میرزا محمد. از کوزه کنان آذربایجان بود اما در اصفهان توطن داشت . در طریق عرفان پیرو سلسله ٔ ذهبیه بود. اشعار او بیشتر مثنوی و مدیحه می باشد. اینک نمونه ای از مثنویات او:چند پویم در پی این آرزوشهرشهر و خا...
-
کاسه و کوزه
لغتنامه دهخدا
کاسه و کوزه . [ س َ / س ِ وُ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) اثاث البیت . (آنندراج ). کاسه کوزه : کاسه و کوزه ٔ افلاک شکستن داردچند بیهوده دل اهل هنررا شکند. صائب .ای کز سر سبلتت رئیسی پیداست از کاسه و کوزه ات خسیسی پیداست گر در شب دیجور نقاب اندازی...
-
کاسه کوزه دار
لغتنامه دهخدا
کاسه کوزه دار. [ س َ / س ِ زَ /زِ ] (نف مرکب ) جیزگر. آنکه خانه آماده دارد قماربازان را . صاحب قمارخانه .
-
کاسه کوزه داری
لغتنامه دهخدا
کاسه کوزه داری . [ س َ / س ِ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) جیزگری . رجوع به کاسه کوزه دار شود.
-
چرخ کوزه گری
لغتنامه دهخدا
چرخ کوزه گری . [ چ َ خ ِ زَ / زِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستگاه کوزه گری . دستگاهی که کوزه گران بوسیله ٔ آن دستگاه از گل کوزه سازند.
-
خاور تبریزی کوزه کنانی
لغتنامه دهخدا
خاور تبریزی کوزه کنانی . [ وَ رِ ت َ ی ِ زِ ک َ ] (اِخ ) نام او میرزا معصوم و از نسل شمس الدین تبریزی است و از شعرای دوره ٔ اول قاجار است هدایت در مجمع الفصحاء ج 2 ص 125 شرح حال او را چنین می آورد: «اسمش میرزا معصوم و از نسل شمس الدین تبریزی بوده و ت...
-
کوزه دهن گشاد
دیکشنری فارسی به عربی
جرة
-
خاک کوزه گری
دیکشنری فارسی به عربی
طين