کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کورۀ قوس الکتریکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
electrical arc furnace, electric-arc furnace
کورۀ قوس الکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] ← کورۀ قوسی
-
واژههای مشابه
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ ] (اِ) به نقل حدودالعالم از مسکوکاتی بوده است که در سلابور از شهرهای هندوستان رایج بوده است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 70).
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رَ / رِ ] (اِ) آتشگاه آهنگری و مسگری . (برهان ). به معنی آتشدان زرگر و آهنگر و امثال آنها. (آنندراج ).آتشگاه آهنگری و مسگری و زرگری و جز آن . (ناظم الاطباء). آتشدان آهنگر. کلانه ٔ آهنگر. تنور آهنگر. اتون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اور...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) از معادن آهن است در ولایت طارمین و قزوین . (از نزهةالقلوب چ لیدن ص 202).
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رَ / رِ ] (ص ) کور حقیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کور معهود: شیطان کوره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || هر چیز خرد و دقیق و کوچک . (ناظم الاطباء). سخت خرد. سخت ناچیز: ده کوره ستاره کوره . نخودچی کوره . (نخودچی سخت و ریز). (یادداشت ب...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رَ / رِ ] (معرب ، اِ) کورة. معرب خره . شهرستان . (از برهان ). شهرستان . ج ، کُوَر. (منتهی الارب ). مدینه . (اقرب الموارد). بمعنی بلد.معرب خره . بلوک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهرستان . (آنندراج ). شهرستان و ناحیه . (فرهنگ فارسی معین ). ...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 308 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 142 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ ک َ / کُو رَ / رِ ] (اِ) زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد و بدان سبب گودها در آن بهم رسیده و پر گل و لای باشد. (برهان ). زمینی که سیلاب آن را کنده و پست و بلند گشته و پر گل و لای باشد. (ناظم الاطباء). سیلاب کنده و زمین گوشده و گل در ا...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ ک ِ رَ ] (هندی ،اِ) کادی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کادی شود.
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ ک ِ وِ رِ / ک َ وَ رِ ] (اِ) همان کبره است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کبره ، کبره بستن و دیگر ترکیب های این کلمه شود.
-
کوره
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتشگاه، تنور ۲. شهرستان، شهر، ناحیه ۳. آبکند، مسیل
-
کوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kure ۱. آتشدان؛ جای افروختن آتش.۲. جای گداختن شیشه یا آهن.۳. جای پختن سفال، آجر، و گچ؛ پزاوه؛ داش.