کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کورکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کورکه
معنی
(کَ) = کورکا. کهورکای : طبل بزرگ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کورکه
لغتنامه دهخدا
کورکه . [ ک َ ] (ترکی ، اِ) طبل بزرگ . (فرهنگ فارسی معین ) : بعد از آن کورکه را پاره ساختند. (ظفرنامه ٔ یزدی ، فرهنگ فارسی معین ). و فغان کورکه و نفیر به اوج اثیر رسید. (حبیب السیر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کورگه ، کورکا و کورگا شود.
-
کورکه
فرهنگ فارسی معین
(کَ) = کورکا. کهورکای : طبل بزرگ .
-
جستوجو در متن
-
کورگا
لغتنامه دهخدا
کورگا. [ ک َ وُ ] (ترکی ، اِ) نقاره باشد و این لفظ ترکی است . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به کورکا، کورگه و کورکه شود.
-
باتوغن
لغتنامه دهخدا
باتوغن . [ ] (اِ) از آلات غناست : ... و در مقابل کورکه ٔ پادشاهی که بر موضعی مرتفع نهاده بودند خمها و خمچهاء چینی و صراحیهای خرد و بزرگ بعضی نقره و بعضی چینی موضوع بود و در چپ و راست کورکه ، مطربان و اهل ساز ایستاده بودند و باتوغن و کمانچه ونی و موسی...
-
کورگه
لغتنامه دهخدا
کورگه . [ ک َوُ گ َ ] (ترکی ، اِ) به معنی نقاره ، این لفظ ترکی است . بعضی محققان نوشته اند که در آخر این لفظ به جای «ها» «الف » باید نوشت و به خواندن ، ها باید خواند... (غیاث ). کورکه . کورکا. کورگا : چون در کنف حفظاﷲ به قلبگاه بازآمد کورگه و نقاره و...
-
کورکا
لغتنامه دهخدا
کورکا. (ترکی ، اِ) طبل بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). طبل بزرگ . کهورکای . کورکه . (فرهنگ فارسی معین ). کهورکه . کورگه : چون سرمست شدخروش کورکا و نای زرین به وی رسید. (جامعالتواریخ رشیدی ). و دیگر امرای هزاره کورکا در قول نزده بودند که امیر قتلغشاه حم...
-
سرحوب
لغتنامه دهخدا
سرحوب . [ س ُ ] (ع ص ) اسب بزرگ . (منتهی الارب ). فرس سرحوب ؛ اسب دراز و بدان ماده را وصف کنند نه نر را. (اقرب الموارد). || رجل سرحوب ؛ مرد درازبالا. (اقرب الموارد). || (اِ) شغال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دیوی است کورکه در دریا سکونت دارد. ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خالدی زنجانی (خواجه ) ملقب به صدرالدین و صدر جهان و چاویان . وزیر کیخاتوبن اباقا.صاحب حبیب السیر گوید: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که خواجه صدرالدین احمد خالدی از قاضی زادگان ولایت زنجان بود و در اوائل حال چندگاه ملازمت طغ...