کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوره پزخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوره پزخانه
/kurepazxāne/
معنی
جای کورۀ آجرپزی؛ محل کورههایی که آجر، گچ، یا آهک میسازند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوره پزخانه
لغتنامه دهخدا
کوره پزخانه . [ رَ / رِ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن خشت خام را پزند و آجر کنند و یا گچ و آهک در آن پزند. (فرهنگ فارسی معین ). جایی که کوره پزدر آنجا کار می کند. و رجوع به کوره و کوره پز شود.
-
کوره پزخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kurepazxāne جای کورۀ آجرپزی؛ محل کورههایی که آجر، گچ، یا آهک میسازند.
-
کوره پزخانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ پَ. نِ) (اِمر.) جایی که در آن کوره هایی برای پختن فرآورده هایی مانند: آجر، گچ ، کاشی و غیره ساخته اند.
-
واژههای مشابه
-
کورَه
لهجه و گویش بختیاری
kura گندم آفتزدهاى که دانههاى آن به پودر سیاهرنگ تبدیل شده باشد.
-
کِوِرَه
لهجه و گویش بختیاری
kevera کبره، چرک دست.
-
کوره کوره
لهجه و گویش بختیاری
kura kura اندک اندک delom kura kura dard ekona>:دلم آهسته آهسته درد مىکند> .
-
کوره راه،کوره جاده
لهجه و گویش تهرانی
راه باریک
-
گربه کوره
لغتنامه دهخدا
گربه کوره . [ گ ُ ب َ/ ب ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به گربه ٔ کور شود.
-
کوره ٔ اردشیر
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ اردشیر. [ رَ / رِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به مدخل بعد شود.
-
کوره ٔ اردشیرخوره
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ اردشیرخوره . [ رَ / رِ ی ِ اَدَ خوَرْ / خُرْ رَ ] (اِخ ) یکی از پنج کوره ٔ ولایت فارس است . این کوره منسوب است به اردشیربن بابک و مبداء به عمارت فیروزآباد کرده است . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 132). رجوع به همان مأخذ صص 132-141 شود.
-
کوره ٔ اصطخر
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ اصطخر. [ رَ / رِ ی ِ اِطَ ] (اِخ ) یکی از پنج کوره ٔ ولایت پارس است : اصل این کوره اصطخر است و این اصطخر اول شهری است که در پارس کرده اند و آن را گیومرث بنا کرده است و بسط این کوره جمله پنجاه فرسنگ طول است در پنجاه فرسنگ عرض و حد این کوره از ی...
-
کوره ٔ حدادی
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ حدادی . [ رَ / رِ ی ِ ح َدْ دا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوره ٔ آهنگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوره ٔ آهنگری ذیل ترکیب های کوره شود.
-
کوره ٔ دارابجرد
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ دارابجرد. [ رَ / رِ ی ِ ج ِ ] (اِخ ) یکی ازپنج کوره ٔ ولایت پارس است . این کوره منسوب است به دارای بزرگ پسر بهمن بن اسفندیار. دارابجرد را دارابن بهمن بنا کرده است . شهری مدور چنانکه به پرگار کرده اند و حصاری محکم در میان شهر و خندقی که به آب م...
-
کوره ٔ شاپور
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ شاپور. [ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.