کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوردین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوردین
/kurdin/
معنی
۱. جامۀ پشمین ضخیم.
۲. گلیم؛ پلاس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوردین
لغتنامه دهخدا
کوردین . (اِ) به معنی کوردی باشد که جامه ٔ پشمین است . (برهان ) (آنندراج ذیل کوردی ). جامه ٔ پشمین . کوردی . گوردین . گوردی . (فرهنگ فارسی معین ). جامه ٔ پشمین درشت . جامه ٔ نمدین . رشیدی گوردین ضبطکرده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کبر کردندی ه...
-
کوردین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کوردی، گوردین› [قدیمی] kurdin ۱. جامۀ پشمین ضخیم.۲. گلیم؛ پلاس.
-
کوردین
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) جامة پشمین ، گلیم ، پلاس .
-
واژههای مشابه
-
کوردین پوش
لغتنامه دهخدا
کوردین پوش . (ن مف مرکب ) کوردین پوشیده . آنکه کوردین پوشیده باشد : چون دیدکه دیلم است خاموش کردش ز کلاله کوردین پوش . نظامی (الحاقی ).و رجوع به کوردین شود.
-
جستوجو در متن
-
کوردی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kurdi = کوردین
-
گوردین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gurdin = کوردین
-
corindon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوردین
-
کردین
لغتنامه دهخدا
کردین . [ ک ُ ] (اِ) جامه ٔ پشمی که که کوردین هم گویند. (یادداشت مؤلف ).
-
گوردین
لغتنامه دهخدا
گوردین . (اِ) گلیم و پلاس . || جامه ٔ پشمین . (برهان ). جامه ای است از پشم تا کمر مانند کپنک ، فقرا و درویشان پوشند. (انجمن آرا)(آنندراج ). صحیح کوردین است . رجوع به کوردین شود.
-
گوردین
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = کوردین : 1 - گلیم و پلاس . 2 - جامه ای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند.
-
کوردی
لغتنامه دهخدا
کوردی . (اِ) جامه ٔ پشمین را گویند. (برهان ). جامه ٔ پشمین و آن را کوردین نیز گفته اند. (آنندراج ). کوردین . گوردین . گوردی . (فرهنگ فارسی معین ). پلاس پشمین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گه خیش با کلاله به سر درکشد فساروز کوردی کند جل و کون پوش هف...
-
کون پوش
لغتنامه دهخدا
کون پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ کون .آنچه کون را پوشد. || (اِ مرکب ) ساغری پوش . کفل پوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گه خیش با گلاله به سر درکشد فساروز کوردین کند جل و کون پوش هفت رنگ .سوزنی (یادداشت ایضاً).
-
ماکانی
لغتنامه دهخدا
ماکانی . (ص نسبی ) منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی ). مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند. (برهان ). منسوب ولایت ماکان . (ناظم الاطباء) : سلاحت بهر دین بهتر که زنبور از پی شهدی چو گیلی کوردین پوش است و ژوبین کرده ماکانی . خاقانی (از انجمن آرا)...