کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوراب
/kurāb/
معنی
سراب؛ شورهزار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوراب
لغتنامه دهخدا
کوراب . (اِ مرکب ) سراب را گفته اند و آن شوره زمینی باشد در صحرا که از دور به آب ماند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). بمعنی سراب یعنی زمین شوره که از دور آب نماید و چنان نباشد. (آنندراج ). زمین شوره که از دور آب نماید. سراب . (فرهن...
-
کوراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوراب› [قدیمی] kurāb سراب؛ شورهزار.
-
کوراب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) سراب ، شوره زار.
-
کوراب
دیکشنری فارسی به عربی
شراب
-
جستوجو در متن
-
سراب
واژگان مترادف و متضاد
آل، سرابه، شورهزار، کوراب ≠ چشمه
-
mirage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سراب، وهم، کوراب، نقش بر اب، امر خیالی
-
mirages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میراژ، سراب، وهم، کوراب، نقش بر اب، امر خیالی
-
شراب
دیکشنری عربی به فارسی
مشروب , اشاميدني , نوشابه , شربت , اشاميدن , نوشانيدن , سراب , کوراب , نقش بر اب , امر خيالي , وهم
-
شنبه بازار
لغتنامه دهخدا
شنبه بازار. [ شَم ْ ب ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت و آستارا میان کوله کوراب و نورد در 31800 گزی رشت . (یادداشت مؤلف ).
-
آب نما
لغتنامه دهخدا
آب نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) مظهر چشمه و کاریز. || بنائی که در آنجا کنند. || سراب . کوراب . آل . کتیر. واله . کور. لعاب الشمس . یلمع. عسقل . عساقل . لوه .
-
تریه
لغتنامه دهخدا
تریه . [ ت َ رَی ْ ی ُه ْ ] (ع مص )شد و آمد کردن میغ و کوراب . (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن و ناپدید شدن سراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نمایان و ناپدید شدن سراب . (از اقرب الموارد).
-
حزء
لغتنامه دهخدا
حزء. [ ح َ ] (ع مص ) حزء سراب چیزی را؛ برداشتن کوراب آن را. (منتهی الارب ). || حزء ابل ؛گرد کردن شتران و راندن آنان را. (منتهی الارب ). || حزء مراءة؛ گائیدن زن را. (منتهی الارب ).
-
خیدع
لغتنامه دهخدا
خیدع . [ خ َ دَ ] (ع ص ، اِ)کسی که بر دوستی وی اعتماد کردن نتوان . || غول فریبنده . || راه مخالف قصد. || کوراب . || گرگ . || فریبنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
گوراب گسکر
لغتنامه دهخدا
گوراب گسکر. [ ب ِ گ َ ک َ ] (اِخ ) نام محلی در گیلان در نزدیکی ملاط (ملات ) که راه سنگ فرش از نزدیکی آن عبور میکرده است . (از مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 8). در ترجمه ٔ فارسی این کتاب (ص 26) این کلمه به غلط کوراب گسکر چاپ شده است .