کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کودکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کودکش
لغتنامه دهخدا
کودکش . [ کو ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کناس را گویند. (آنندراج ). کودکشنده . کناس . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوت کش شود. || جاروب کش کوچه و برزن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کود کش
لهجه و گویش تهرانی
کسی که کود حمل میکند،کناس
-
جستوجو در متن
-
mucker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mucker، کودکش، کناس
-
muckers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
muckers، کودکش، کناس
-
کودکشی
لغتنامه دهخدا
کودکشی . [ کو ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کناسی . (فرهنگ فارسی معین ). عمل کودکش . رجوع به کودکش شود.
-
کود کشیدن
لغتنامه دهخدا
کود کشیدن . [ کو ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کناسی کردن . کودکشی کردن . و رجوع به کودکش ، کودکشی و کوت کش شود.
-
شریم
لغتنامه دهخدا
شریم . [ ش َ ](ع ص ، اِ) شرم زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زن مفضاة که هر دو شرمش یکی شده باشد. (ناظم الاطباء). آن زن که راه گذر بول و کودکش یکی شده باشد. (مهذب الاسماء). به معنی شروم است . (منتهی الارب ). رجوع به شریق و شروم شود. || ابزاری ...
-
مقلات
لغتنامه دهخدا
مقلات . [ م ِ ] (ع ص ) شتر ماده که یکبار زاید و سپس آن بارنگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || امراءة مقلات ؛ زنی که کودکش فرانیاید. (مهذب الاسماء). زن که فرزند او را نزید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که وی را ف...
-
کوت کش
لغتنامه دهخدا
کوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کناس . (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش ). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت و کود و کوت کشیدن شود.- امثال :کش کش است چه زرکش چه کوت کش ....
-
آهنگی
لغتنامه دهخدا
آهنگی . [ هََ ] (ص نسبی ) در بیت ذیل شاید بمعنی کوشا و مجدّ و ساعی باشد : همان کودکش را بفرهنگیان سپردی [ اردشیر ] چو بودی ز آهنگیان بهر برزنی بر، دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی . فردوسی .و شاید تأیید میکند این حدس را دو بیت زیرین : چو هنگام فره...
-
مطرق
لغتنامه دهخدا
مطرق . [ م ُ طَرْ رِ ] (ع ص ) آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. (مهذب الاسماء). ناقة مطرق ؛ ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءة مطرق . (ناظم الاطباء). امراءة مطرق ؛ زن که زه بر او دشوار شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناقه و زن و هر بارداری ...
-
رفیعی
لغتنامه دهخدا
رفیعی . [ رَ ] (اِخ ) یا رفیعی کاشانی . میرحیدر معمایی از سادات طباطبایی کاشان و از ملازمان دربار اکبرشاه هند و در فن تاریخ و معما سرآمد اهل زمان خود بود و در نزد پادشاهان ایران و هند تقربی خاص داشت . به زیارت خانه ٔ خدا مشرف شد در سال 1007 هَ . ق . ...