کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوته قدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوته فکر
دیکشنری فارسی به عربی
دوغماتي , ضيق , قروي
-
کوته گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
زیاد بچه زاییدن
-
access customer name abbreviation, ACNA
کوتهنام دسترسی مشتری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] شـنــاســۀ حــرفیـ رقمی بـهرهبـردار مخابراتی که برای گرفتن صورتحساب و سایر شناساییها به کار میرود
-
زبان کوته کردن
لغتنامه دهخدا
زبان کوته کردن . [ زَ ت َهَْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطع کلام . سخن کوتاه کردن : گر از حدیث تو کوته کنم زبان امیدکه هیچ حاصل ازین گفتگو نمی آید.سعدی .
-
امید کوته شدن
لغتنامه دهخدا
امید کوته شدن . [ اُ ت َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بناامیدی گراییدن : چندانکه موی بیش ز پیری شود سپیدکوته شود امید چو شمع سحر مرا.صائب (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بزرگ مقدار
لغتنامه دهخدا
بزرگ مقدار. [ ب ُ زُ م ِ ] (ص مرکب ) پرارج . گرانقدر. بلندپایه . بزرگ مرتبه : قدر زر و سیم کم نگرددوآهن نشود بزرگ مقدار.سعدی .کسان بچشم تو بی قیمتند و کوته قدرکه پیش اهل بصیرت بزرگ مقدارند.سعدی .
-
کوتاه بین
لغتنامه دهخدا
کوتاه بین . (نف مرکب ) تنگ نظر. تنگ چشم . کوته بین . (فرهنگ فارسی معین ) : دلش داد گوینده ٔ راه بین که ترسان بود مرد کوتاه بین . امیرخسرو.زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی . صائب (از آنندراج ).و رجوع به کوته بین ش...
-
سست رای
لغتنامه دهخدا
سست رای .[ س ُ ] (ص مرکب ) ضعیف العقل و بی تدبیر و بی تمیز. (ناظم الاطباء). ناقص عقل . بی تصمیم . بی اراده : بگرگین بگو ای یل سست رای چو گویی تو با من بدیگر سرای . فردوسی .زنان نازک دلند و سست رایندبهر خو چون برآریشان برآیند. (ویس و رامین ).زنان همه ...
-
بی قیمت
لغتنامه دهخدا
بی قیمت . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قیمت )بی بها و بی قدر و بی ارز. (ناظم الاطباء) : گنده و بی قیمت و دون و حقیرریش همه گوه و تنش پرکلخج . عماره .بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دوزلفش بازار شاهبوی . رودکی .چرا این سنگ بی قیمت همه پاک ...
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین است در تاریکی سایه ٔ زمین وقتی که آفتاب زیر افق پنهان باشد. (از التفهیم ). مقابل روز. مدت زم...
-
رفیع
لغتنامه دهخدا
رفیع. [ رَ ] (ع ص ) شریف و بلند قدر و مرتبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نافس . (از المنجد). شریف . سامی . عالی . بلندپایه . بلندقدر. (یادداشت مؤلف ). بلند و برین و عالی و افراخته . (ناظم الاطباء). بلند. مرتفع. (فرهنگ فارسی معین ). مر...
-
منزلگه
لغتنامه دهخدا
منزلگه . [ م َ زِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جایی که مسافران و کاروانیان فرودآیند. جایی که رهروان بار و بنه افکنند آسایش را : در آن بیابان منزلگهی عجایب بودکه گر بگویم کس را نیاید آن باور. فرخی .یاد باد آن شب که یارم دل ز منزل برگرفت بار در بست و ره منزلگه ...
-
ابتر
لغتنامه دهخدا
ابتر. [ اَ ت َ ] (ع ص ، اِ) بریده دم . بریده دنب . بریده ذنب . بریده دنبال . دم بریده . دنبال بریده . کله . کلته . بکنگ . بی دنبال . بی دنباله . کوتاه دم . کوتاه دنبال . || ناقص . ناتمام : نخست روز که دریا ترا بدید بدیدکه پیش قدر توچون ناقص است و چون...
-
محل
لغتنامه دهخدا
محل . [ م َ ح َل ل ] (ع اِ) جای فرود آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که در آن توقف کنند و سکنی نمایند. (از ناظم الاطباء). آنجا که بدان درآیند. جای درآمدن . درآمدنگاه . جای باش . (یادداشت مرحوم دهخدا). موقف و موضع. مسکن و منزل و مقام . (ناظم ال...
-
دلق
لغتنامه دهخدا
دلق . [ دَ ] (ص ) فرومایه و ناکس . (غیاث ). بد و پست و حقیر و بی قدر. (ناظم الاطباء). بلایه و ناکاره که هیچ قیمت ندارد. (ذیل برهان ). مرحوم دهخدا در مورد این معنی می نویسد: ظاهراً درست است چه آنرا بنحو صفت هم آرند و جامه ٔ دلق گویند. || (اِ) لباس کهن...