کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوته اندام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوته مهر
لغتنامه دهخدا
کوته مهر. [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو است که در بخش بناب شهرستان مراغه واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کوته نظر
لغتنامه دهخدا
کوته نظر. [ ت َه ْ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) کوتاه نظر. (فرهنگ فارسی معین ). ناعاقبت اندیش . (غیاث ). غافل : پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتندوه چه ما غافل و مستیم و چه کوته نظریم . خاقانی .در چشمت ار حقیر بود صورت فقیرکوته نظر مباش که در سنگ گوهر است . سعد...
-
کوته نظری
لغتنامه دهخدا
کوته نظری . [ ت َه ْ ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) کوتاه نظری . (فرهنگ فارسی معین ). تنگ چشمی .نظرتنگی . اندک بینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عاری بودن از بینش و بصیرت : تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها. سعدی .با وجود رخ و...
-
dog watch
کوتهپاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] یکی از دو نوبت نگهبانی دوساعته از ساعت 4 تا 6 یا 6 تا 8 بعدازظهر که برای چرخش ساعات دستههای نگهبانی برنامهریزی میشود
-
hirtellous
کوتهریش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی کرکپوشی با کرکهای ریز و تاحدودی محکم
-
abbreviation 1
کوتهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] در واژهسازی، فرایندی که ازطریق آن واژهها ازنظر هجایی و تلفظی کوتاه میشوند
-
abbreviation 2
کوتهنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] صورتی کوتاهشده که حاصل فرایند کوتهسازی است
-
کوته آستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کوتاهآستین› [قدیمی] kutah[']āstin ۱. [مقابلِ بلندآستین و درازدست] دارای آستین کوتاه.۲. [مجاز] درویش و صوفی: ◻︎ به زیر دلق ملمع کمندها دارند / درازدستی این کوتهآستینان بین (حافظ: ۸۰۶).۳. ضعیف و ناتوان.
-
کوته اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kutah[']andiš آنکه خوب و درست نیندیشد؛ کوتاهاندیش؛ کوتاهفکر.
-
کوته بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutahbin = کوتاهبین
-
کوته خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کوتاهخرد› [مجاز] kutahxerad کمعقل؛ کمخرد.
-
کوته نظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹کوتاهنظر› [مجاز] kutahnazar تنگنظر؛ بخیل؛ ممسک.
-
دست کوته
لغتنامه دهخدا
دست کوته . [ دَ ت َه ْ ] (ص مرکب ) دست کوتاه . کوته دست . مخفف دست کوتاه . رجوع به دست کوتاه شود.
-
چاه کوته
لغتنامه دهخدا
چاه کوته . [ ت َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «از متعلقات تون یا طبس است » (از مرآت البلدان ج 4 ص 134).
-
کوته فکری
دیکشنری فارسی به عربی
تعصب