کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوتاه سازی 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوتاه زبانی
لغتنامه دهخدا
کوتاه زبانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه زبان شود. || کم سخنی و نداشتن زبان دراز که موجب آزار دیگران گردد : سیرت و طریقت شمس الاسلام حسکا بابویه ، رحمةاﷲ علیه ، علمای فریقین را معلوم است که چگون...
-
کوتاه زنخ
لغتنامه دهخدا
کوتاه زنخ . [ زَ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه زنخ کوتاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوتاه زندگانی
لغتنامه دهخدا
کوتاه زندگانی . [ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کم عمر. (ناظم الاطباء). و رجوع به کوته زندگانی شود.
-
کوتاه سخن
لغتنامه دهخدا
کوتاه سخن . [ س ُخ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخن کوتاه گوید. || (اِ مرکب ) سخن کوتاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوتاه عمر
لغتنامه دهخدا
کوتاه عمر. [ ع ُ ] (ص مرکب ) که عمرش کوتاه باشد. کوتاه زندگانی . کوته زندگانی . که مدت حیاتش طولانی نباشد : یکایک همی پروریشان به نازچه کوتاه عمر و چه عمر دراز. فردوسی .و از اینجا گفته اند که عاشقان کوتاه عمر باشند. (سندبادنامه ص 150). درخت شفتالو کو...
-
کوتاه فکر
لغتنامه دهخدا
کوتاه فکر. [ ف ِ ] (ص مرکب ) کوتاه اندیش . رجوع به کوتاه اندیش شود.
-
کوتاه فکری
لغتنامه دهخدا
کوتاه فکری . [ ف ِ ] (حامص مرکب ) عمل کوتاه فکر. کوتاه اندیشی . و رجوع به کوتاه فکر و کوتاه اندیش شود.
-
کوتاه قامت
لغتنامه دهخدا
کوتاه قامت . [ م َ ] (ص مرکب ) کوتاه قد: عُنجُف ؛ کوتاه قامت درآمده اندام . (منتهی الارب ). و رجوع به کوتاه قد شود.
-
کوتاه قد
لغتنامه دهخدا
کوتاه قد. [ ق َ د د ] (ص مرکب ) پست قامت و آنکه قد و بالای وی کوتاه بود و بلند نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قدش کوتاه است . کوتاه بالا. قصیرالقامه . (فرهنگ فارسی معین ). پست قد. پست بالا. کوتوله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): عَکیظ؛ کوتاه قد. (از من...
-
کوتاه قدی
لغتنامه دهخدا
کوتاه قدی . [ ق َدْ دی ] (حامص مرکب ) کوتاه قد بودن . کوتاه بالایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
کوتاه گردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه گردن . [ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه گردن وی دراز نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه گردن کوتاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): رجل هنیع؛ مرد کج قامت یا پست و کوتاه گردن . (منتهی الارب ).
-
کوتاه گونه
لغتنامه دهخدا
کوتاه گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تقریباً کوتاه . تا حدی کوتاه : پلی بود قوی پشتوانهای قوی برداشته و پشت آن استوار پوشیده کوتاه گونه . (تاریخ بیهقی ). قصه ای است کوتاه گونه حدیث این طغرل ، اما نادر است و ناچار بگوییم . (تاریخ بیهقی ). و رجوع به کو...
-
کوتاه موی
لغتنامه دهخدا
کوتاه موی . (ص مرکب ) که موی کوتاه دارد: الحنبل ؛پوستین کوتاه موی . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).
-
کوتاه نظر
لغتنامه دهخدا
کوتاه نظر. [ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که از عواقب امور نیندیشد و عاقبت اندیش نباشد و غافل و صاحب غفلت باشد. (برهان ) (آنندراج ). کسی که عاقبت اندیش نباشد و از عاقبت کار نیندیشد و غافل باشد. (ناظم الاطباء). کسی که عاقبت اندیش نباشد. (فرهنگ فار...
-
کوتاه نظری
لغتنامه دهخدا
کوتاه نظری . [ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) عدم تفکر نسبت به عواقب امور. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه نظر و کوته نظر شود. || بخل . امساک . تنگ نظری . (فرهنگ فارسی معین ). تنگ چشمی . نظرتنگی . اندک بینی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاه نظ...