کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوتاه حرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
miniseries
مجموعۀ کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] مجموعۀ تلویزیونی دارای چند بخش محدود که داستان کاملی را بیان میکند و در یک فصل پخش میشود
-
short stay
ماند کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حالتی از زنجیر در هنگام لنگراندازی که در آن طول زنجیر به حداقل میرسد و زنجیر به حالت کشیده و تقریباً عمودی قرار میگیرد
-
short film, clip 2, two-reeler
فیلم کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فیلمی که زمان آن کمتر از 30 دقیقه باشد
-
shortgrass prairie
مرغزار کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مرغزاری با علفهای کوتاه که بارش سالانۀ بین 300 تا 400 میلیمتر دارد و میزان تبخیر و تعرق آن نیز زیاد است
-
pier 2
کوتاهاسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] اسکلهای کوتاه و معمولاً عمود بر ساحل برای پهلوگیری شناورها
-
shortwood
کوتاهچوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ساقهچوبی با درازای کمتر از 305 سانتیمتر
-
کوتاهدوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هوافضا] ← وضعیت کوتاهدوره
-
stunting, stunted growth
کوتاهقدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] وضعیت فردی که قد او از حد استاندارد کوتاهتر است
-
petit détaché (fr.)
منقطع کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گونهای از اجرای منقطع که در آن زمانِ به ارتعاش درآوردن نت، کوتاهتر از اجرای منقطعِ معمولی است
-
صالح کوتاه
لغتنامه دهخدا
صالح کوتاه . [ ل ِ ح ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قلعه ٔ زراس شهرستان اهواز، 7هزارگزی شمال قلعه ٔ زراس ، یکهزارگزی راه مالرو بنه امیرلالی به بابازاهد، سکنه 47 تن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
کوتاه بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutāhbin تنگچشم؛ نظرتنگ.
-
کوتاه دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutāhdast ۱. کسی که به مراد و مطلوب خود دست نیابد.۲. آنکه به مال دیگران دستدرازی نکند.
-
کوتاه قد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kutāhqad کوتاهبالا؛ قدکوتاه؛ دارای قد کوتاه.
-
short circuit
اتصال کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وضعیتی که در آن بین دو نقطه از مدار که پتانسیلهای الکتریکی متفاوت دارند، معمولاً بهصورت ناخواسته، مقاومت نسبتاً کمی برقرار میشود و درنتیجه جریان گذرنده از مدار بهشدت افزایش مییابد
-
brief encounter
تماس کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] هرگونه تماس رودررو و کوتاه بین افسر عملیاتی و عامل اطلاعاتی در وضعیت مراقبتی پرخطر