کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوتاهقدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
stunting, stunted growth
کوتاهقدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] وضعیت فردی که قد او از حد استاندارد کوتاهتر است
-
واژههای مشابه
-
کوتاه قدی
لغتنامه دهخدا
کوتاه قدی . [ ق َدْ دی ] (حامص مرکب ) کوتاه قد بودن . کوتاه بالایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قدی
فرهنگ فارسی معین
(ق دّ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) تمام قد.
-
قدی
فرهنگ فارسی معین
(قُ د ُِ )(حامص .)(عا.) یکدندگی ، خودرایی .
-
قدی
لغتنامه دهخدا
قدی . [ ق َ ] (ع ص ) خوشمزه : طعام قدی ؛ طعام خوش مزه . (منتهی الارب ). رجوع به قَد شود.
-
قدی
لغتنامه دهخدا
قدی . [ ق َ دا ] (ع مص ) قَداوَة. خوشبوی و خوشمزه گردیدن گوشت . (منتهی الارب ).
-
قدی
لغتنامه دهخدا
قدی . [ ق َدْ دی ] (ص نسبی ) نسبت است به قد. به اندازه ٔ قامت آدمی . به بالای آدمی : آیینه ٔ قدی . شمع قدی .
-
قدی
لغتنامه دهخدا
قدی . [ ق ِ دا ] (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: هذا قدی رمح ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
-
کوتاه
لغتنامه دهخدا
کوتاه . (ص ) مقابل دراز. (آنندراج ). قصیر و کم طول . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کوته . (فرهنگ فارسی معین ). با آمدن ، بودن ، شدن ، کردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).اوستا، کوتکه . پهلوی ، کوتک (کودک ). ارمنی ، کوتک (کوچک ). (از حاشیه...
-
کوتاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز ۲. کوتاهقد، کوتوله ≠ دراز
-
کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kōtāh] ‹کوته› kutāh ۱. کوچک.۲. کماستمرار.۳. کمارتفاع.۴. [مقابلِ بلند] کسی یا چیزی که بلندیش از نوع خود او کمتر باشد.۵. مختصر.۶. اندک؛ کم.〈 کوتاه آمدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کوتاه شدن.۲. به کوتاهی پرداختن.۳. خودداری از دنبال کردن ن...
-
کوتاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) قصیر، کم طول ، کوچک .
-
کوتاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kutâ طاری: kutâ طامه ای: kutâ طرقی: küta کشه ای: kita نطنزی: kutâ
-
کوتاه
دیکشنری فارسی به عربی
قليلا , لفترة قصيرة , لکمة , مستوي واطي , مصغر , موجز