کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوب خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جاده کوب
لغتنامه دهخدا
جاده کوب . [ جادْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چیزی که با آن راه صاف کنند: ماشین جاده کوب . چرخ راه کوب .
-
آبله کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) 'āb[e]lekub کسی که مایۀ آبله را به بدن دیگران تلقیح کند.
-
آهن کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āhankub کسی که پیشهاش نصب کردن و کوبیدن ورقههای فلزی به شیروانی یا جای دیگر است.
-
هاون کوب
لغتنامه دهخدا
هاون کوب . [ وَ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که به جهت عطاران و طبیبان دارو و اجزای معاجین بکوبد. (برهان ) : ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دسته ٔ هاون به پیش آنکه ارواحند هاونکوب دکانش . خاقانی .|| آنکه در هاون چیزی می کوبد. (ناظم الاطباء). || مرکب و سی...
-
یخ کوب
لغتنامه دهخدا
یخ کوب . [ ی َ ] (نف مرکب )درهم شکننده ٔ یخ . (ناظم الاطباء) || یخ شکن . || مجازاً، کار بی حاصل کننده : ز بی پروایی یاران گرافتد بر دری کارم تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم .محمد سعید اشرف (از آنندراج ).
-
کلوخ کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) koluxkub وسیلهای چوبی شبیه تخماق برای کوبیدن و نرم کردن کلوخ.
-
گوشت کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) guštkub وسیلهای دستهدار از جنس چوب، فلز، پلاستیک و امثال آن با قاعدهای پهن و دستهای کوتاه و باریک که گوشت، حبوبات، و موادغذایی را با آن میکوبند.
-
bunker buster
پناهکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی بمب که با نفود در اعماق زمین هدفهای مستحکم را نابود میکند
-
تراورسکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبندکوب
-
switch tamper
سوزنکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی زیرکوب با توانایی فشردن پارسنگ در محل سوزن
-
tamper
رویهکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] دستگاهی مجهز به یک موتور ارتعاشدهنده و دو بازویی و یک شمشۀ چوبی به ابعاد دویست در هفتادوپنج میلیمتر و طولی برابر با سطح مقطع راه که از آن برای تسطیح و خروج هوا از داخل بتن و ایجاد شیب عرضی مناسب استفاده میشود
-
پای کوب
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) نک پاکوب .
-
جامه کوب
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) رخت شوی ، گازر.
-
آبله کوب
لغتنامه دهخدا
آبله کوب . [ ب ِ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنکه تلقیح مایه ٔ آبله کند.
-
گوشت کوب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری که به وسیلة آن گوشت پخته ر ا در ظرفی می کوبند.