کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
که پل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیل که
لغتنامه دهخدا
پیل که . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی کوچک از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع در 45 هزارگزی جنوب باختری ایستگاه راه آهن سپید دشت و 12 هزارگزی باختر ایستگاه کشور، دارای 36 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
راست که
لغتنامه دهخدا
راست که . [ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) همینکه . (ناظم الاطباء).
-
فرو که
لغتنامه دهخدا
فرو که . [ ] (اِخ ) نام یکی از دهات قدیم همدان است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 72). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نیست .
-
قره که
لغتنامه دهخدا
قره که . [ ق َ رَ ک ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان پاطاق بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 9500 گزی جنوب خاوری سرپل ذهاب و کنار شوسه ٔ قصرشیرین به کرمانشاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 90 تن . آب آن از سراب ماراب و محصول آن...
-
گینه که
لغتنامه دهخدا
گینه که . [ ن ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 75هزارگزی جنوب درمیان و 17000 گزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . محلی کوهستانی و گرمسیر و سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ...
-
باژره که
لغتنامه دهخدا
باژره که . [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در کنار خط سرحدی غرب ایران (از کوه مرغاب تا کوه بیچاره ).رجوع به جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران ص 136 شود.
-
چقامیر که
لغتنامه دهخدا
چقامیر که . [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیونیج بخش کرند شهرستان شاه آباد که در 12 هزارگزی شمال کرند و 2 هزارگزی ده جامی واقع است . دشت و سردسیر است و20 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات دیم و لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و تهیه ذ...
-
هریک که
دیکشنری فارسی به عربی
اي
-
تاموقعی که
دیکشنری فارسی به عربی
بينما
-
درمدتی که
دیکشنری فارسی به عربی
بينما
-
وقتی که
دیکشنری فارسی به عربی
حتي
-
تازمانی که
دیکشنری فارسی به عربی
بانتظار
-
هرکسی که
دیکشنری فارسی به عربی
من
-
چون که
دیکشنری فارسی به عربی
منذ
-
درجایی که
دیکشنری فارسی به عربی
حيث