کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهن حادثه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهن منظر
لغتنامه دهخدا
کهن منظر. [ ک ُ هََ / هَُ م َ ظَ ] (ص مرکب ) که منظر پیران دارد. پیرطلعت . کنایه از دنیا : بلبلی زین بیضه ٔ خاکی گذشت طوطیی نو زین کهن منظر بزاد.خاقانی .
-
گاز کهن
لغتنامه دهخدا
گاز کهن .[ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در 60 هزارگزی شمال باختری راور و 10 هزارگزی شمال راه فرعی کوهبنان به راور، دارای 20 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرگ کهن
لغتنامه دهخدا
گرگ کهن . [ گ ُ گ ِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آزموده کار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 9).
-
old comedy
کمدی کهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نوعی کمدی در یونان باستان و در جشنوارۀ دیونیزوسی که مشخصۀ آن حرکات گستاخانه و هجو و قالب اصلی آن اشعار غنایی بود
-
Ginkgo
کهندار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای دوپایه و درختی که بومی چین است و نوعی فسیل زنده محسوب میشود
-
Ginkgoaceae
کهنداریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از بازدانگانِ درختی که در دورۀ دوم زمینشناسی پدید آمده و همۀ گونههای آن بهجز یک گونه از بین رفته است و به همین دلیل این گیاه را یک فسیل زنده در نظر میگیرند
-
archaeofauna/ archeofauna
کهنزیاگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مجموعهای از بقایای جانوری که در یک بافت باستانشناختی مشخص به دست میآید
-
archetype
کهننمون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نمونهای در یک طبقهبندی انتزاعی که برای همۀ موجودات نوعی صورت یا ساختار آرمانی در نظر میگیرد که مصادیق موجود آن، نمونههای دگرگونشدۀ صورت آغازین است
-
کهن جامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kohanjāme ۱. جامۀ کهنه و فرسوده.۲. ژندهپوش.
-
کهن دژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کندز، قهندز› [قدیمی] kohandež ۱. دژ کهن؛ قلعۀ کهن.۲. [مجاز] دنیا.
-
کهن دیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] [قدیمی، مجاز] kohandeyr دنیا.
-
کهن زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kohanzād کهنسال؛ پیر: ◻︎ چنین گفت آن سخنگوی کهنزاد / که بودش داستانهای کهن یاد (نظامی۲: ۱۲۳).
-
Old Kingdom
پادشاهی کهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای در تاریخ مصر باستان از سلسلۀ سوم تا هشتم حدود 2575 تا 2130 ق .م. متـ . دورۀ پادشاهی کهن عصر اهرام Pyramid Age
-
ابر کهن
لغتنامه دهخدا
ابر کهن . [ اَ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسفنج . اسفنجه . ابر مرده . رغوةالحجامین . نشکرد گازران .
-
کهن سال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) سالخورده .