کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهننمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
archetype
کهننمون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نمونهای در یک طبقهبندی انتزاعی که برای همۀ موجودات نوعی صورت یا ساختار آرمانی در نظر میگیرد که مصادیق موجود آن، نمونههای دگرگونشدۀ صورت آغازین است
-
واژههای مشابه
-
نمون
لغتنامه دهخدا
نمون . [ ن َم ْ مو ] (ع ص ، اِ) ج ِ نم . رجوع به نَم ّ شود.
-
نمون
لغتنامه دهخدا
نمون . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف ) نماینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هادی . دلیل . (ناظم الاطباء).- رهنمون ؛ هادی راه . (ناظم الاطباء). راه نماینده . راهنمای . رهنما. || نشان دهنده . نمای ، در ترکیب های : ظفرنمون ، معجزنمون ، حسن نمون ، به معنی نما...
-
نمون
واژگان مترادف و متضاد
۱. رمز، سمبل، نماد ۲. مانند، مثل
-
نمون
فرهنگ فارسی معین
(نُ) 1 - (اِ.) مَثَل ، مانند. 2 - اشاره ، رمز. 3 - (ص فا.) نماینده ، رهنمون .
-
نمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمونه، نمود› ne(a,o)mun ۱. نماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رهنمون.۲. [قدیمی] اشاره؛ رمز.۳. [قدیمی] مثل؛ مانند.
-
کهن
لغتنامه دهخدا
کهن . [ ک َ ] (اِ) قنات ، و امروز نیز در کرمان به همین معنی متداول است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنچه ... در چاخویی پیدا می کرده اند ایثار می نموده اند... ناگهان کهن فرودآمده و ایشان در آن زیر مانده اند. (مزارات کرمان ص 114، از یادداشت ایضاً...
-
کهن
لغتنامه دهخدا
کهن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنامان است که در شهرستان رفسنجان واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کهن
لغتنامه دهخدا
کهن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان است که در بخش راور شهرستان کرمان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کهن
لغتنامه دهخدا
کهن . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص ) مقابل نو، و با لفظ شدن مستعمل . (آنندراج ). قدیم و دیرینه و فرسوده . (ناظم الاطباء). دیرینه . قدیم .مقابل نو و تازه . (فرهنگ فارسی معین ). کُهُن [ در قدیم ] ، کُهَن = کهنه . پهلوی ، کهون . در اوراق مانوی (پهلوی )، قهون (ک...
-
کهن
واژگان مترادف و متضاد
باستانی، باستان، دیرینه، قدیم، کنانه، کهنه ≠ جدید، نو
-
کهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kahūn] kohan ۱. کهنه؛ دیرین؛ دیرینه؛ قدیم.۲. [قدیمی] بزرگ.
-
کهن
فرهنگ فارسی معین
(کُ هَ) [ په . ] (ص .) کهنه ، قدیمی .
-
کهن
دیکشنری فارسی به عربی
قديم