کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهنه مردرند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهنه کردن
لغتنامه دهخدا
کهنه کردن . [ک ُ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارثاث . تعتیق . اِخلاق .اِبلاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرسوده ساختن : انتضاء؛ کهنه کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ).
-
کهنه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
کهنه گردانیدن . [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کهنه کردن . ازکارافتاده و فرسوده ساختن : ابلاء؛ کهنه گردانیدن . (تاج المصادربیهقی ). رجوع به کهنه کردن شود.
-
کهنه گردیدن
لغتنامه دهخدا
کهنه گردیدن . [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کهنه شدن . کهنه گشتن . فرسوده شدن : اکماد؛ کهنه گردیدن جامه .(منتهی الارب ). رجوع به کهنه شدن و کهنه گشتن شود.
-
کهنه گشتن
لغتنامه دهخدا
کهنه گشتن . [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کهنه گردیدن . ازکارافتاده و فرسوده شدن . || از چشم افتادن . مورد بی اعتنایی قرار گرفتن : بدو گفت رامشگری بر در است که از من به سال و هنر برتر است نباید که در پیش خسرو شودکه ما کهنه گردیم و اونو شود.فرد...
-
کهنه لحاف
لغتنامه دهخدا
کهنه لحاف . [ ک ُ ن َ / ن ِ ل َ ] (اِ مرکب ) لحاف کهنه . لحاف مندرس و فرسوده . || کنایه از آسمان : در لحاف فلک افتاده شکاف پنبه می بارد از این کهنه لحاف .؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه نوکر
لغتنامه دهخدا
کهنه نوکر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر قدیمی . || سخت گربز در تملق آقا ودزدی از مال او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه اسلام
لغتنامه دهخدا
کهنه اسلام . [ ک ُ ن َ / ن ِ اِ ] (ص مرکب ) کسی که مسلمانیش قدیم باشد. کسی که مسلمان زاده باشد. مقابل نومسلمان . (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات ) : چو دید آن طره ٔ کافر مسلمان شد مسلمانی صلا ای کهنه اسلامان به مهمانی به مهمانی .مولوی (کلی...
-
کهنه اوغاز
لغتنامه دهخدا
کهنه اوغاز. [ ک ُ ن ِ اُو ] (اِخ ) دهی از دهستان اوغازاست که در بخش باجگیران شهرستان قوچان واقع است و 765 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کهنه پرست
لغتنامه دهخدا
کهنه پرست . [ ک ُ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) کهنه پرستنده . طرفدار آداب و سنن قدیم . مرتجع. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کهنه پرستی
لغتنامه دهخدا
کهنه پرستی . [ ک ُ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) طرفداری آداب و سنن قدیم . ارتجاع . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کهنه پوش
لغتنامه دهخدا
کهنه پوش . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه های کهنه ٔ دیگران پوشد: من کهنه پوش تو نیستم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه پوشی
لغتنامه دهخدا
کهنه پوشی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه پوش . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه پوش شود.
-
کهنه پیرا
لغتنامه دهخدا
کهنه پیرا. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که جامه های کهن را مرمت کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کهنه پیرایان صنع ازبهر نوعهدان باغ رزمه ها از کارگاه روم و ششتر کرده اند.(ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 106، از یادداشت ایضاً).
-
کهنه چین
لغتنامه دهخدا
کهنه چین . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کوچه ها قطعات کهنه گرد کند تا از آن جامه کند یا جامه را پیوند کند. آنکه از کوچه ها پاره های جامه گرد کند. آنکه از کوچه و کوی ، کهنه و پاره گرد کند. ژنده چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه چینی
لغتنامه دهخدا
کهنه چینی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه چین شود.